زندگي نامه شيخ علي ولدياني - صفحه 472

سراسر اين مدت پيوسته مبتلا به فقر و فاقه بوده و از اين ابتلا هرگز افاقه نمى يافت ، تا آنكه كاسه صبرش لبريز شده و طاقتش طاق گرديد ناچار به فصل خصومات و قضاء حكومات اشتغال ورزيد ، ليكن از اين طريق /ص4/ هم گشايشى حاصل نشد .
زيرا چنان كه عادت ابناء زمان است مردم عوام كم كم تصدى به قضا و حكومت شرعيه او را دستاويز اعراض از او ساخته و معاصران نيز نظر به جامعيتى كه او داشت از راه حسد ، اين بهانه را در نظر عوام بزرگ جلوه داده و مردم را از او متنفر و دلسرد نمودند . بدين جهت راه استفاده از مراتب علميه او بر روى مردم بسته شد و آن مرحوم نيز از مردم اعراض نموده و به خود پرداخت و ترك محراب و منبر كرده ، پس به ناچار گوشه گيرى اختيار كرد /ص5/ و فقط راهى كه باز مانده بود همان تصدى به قضاوت و حكومت شرعيه بود ، ولى از اين راه نيز به واسطه ناسازگارى روزگار و ابتلا به مردم دنيا پرست مكار ، فائده اى نبرده ، بلكه جانش را نيز در راه اين امر بر باد داد .
تفصيل اين اجمال آنكه در آن اوقات /ص6/ نظر به تاخت و تاز و قتل و غارت بى شمارى كه از طرف آسورى ها در شهر اروميه اتفاق افتاده بود [و] اهالى دهات ، متفرق و متوارى و غالبا مردها از زنها جدا و دور افتاده بودند . و از طرفى نيز زن ها نمى دانستند كه آيا شوهرانشان كشته شده اند يا در قيد حيات هستند؟ بدين جهت امور معاش زن هاى بى شوهر كه عده شان زياد بود مختل و محتاج به ملجأ و پناهگاهى مى شدند و راه چاره و خلاص مى جستند . يك عده شان راه چاره را در تقاضاى طلاق مى ديدند تا شوهر اختيار كرده و /ص7/ از عسرت معيشت و بى سرپرستى نجات يابند .
و چون مرجع منحصر در آن وقت براى طلاق اين گونه زن ها كه شوهرانشان غايب و مقطوع الخبر بودند ، عالم مذكور بود ، زنى به بهانه آنكه شوهرش مانند سائر غايبين ، مفقود الاثر و مقطوع الخبر مى باشد ، پيش او آمده و موافق مدعاى خود شهودى به محضر او آورده و تقاضاى طلاق خود را كرد . عالم مذكور نيز حسب امارات و ظواهر ، به حكومت شرعيه ، زن را طلاق داد و آن زن هم شوهر ديگر اختيار

صفحه از 473