شرح دعاي صباح (شوشتري) - صفحه 121

ظاهر ، قوايى است كه آدمى ادراك آنها مى كند ، امّا قوايى كه باطن اند ، آيا عدد ايشان چند است ؟ يا يكى است كه جهات اعتباريه در اوست ، يا ملائكه چندند كه به امر حق ـ جلّ و علا ـ اين امور را به عمل مى آورند ، حَسَب الواقع ادراك نتوان كرد .
و چنانچه عالم باطن را جز خدا نداند ، عالم باطن انسان را جز خدا نداند . پس سواى افعال عباد كه موجد آنها بندگان اند ، موجد مخلوقات و آلات و اَدَوات خداست و غرايب بى شمارى خداى عزّوجلّ ، در آدم قرار [ داد ] فرموده و در مقام كشف « سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الاْفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ » 1 « وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ » 2 مشاهده مى تواند شد و كوشكى كه در آدم قرار فرموده ، دو جهت در اوست : جهتى در عالم غيب ، و جهتى در عالم شهادت بر مثال عرش الهى كه « قلب المؤمن عَرشُ اللّه 3 الأعظم » . پس خداوند عالميان را به آن موضع ، سر و كارى هست .
و اين مقدّمات را كه معلوم نمودى و اطّلاع فى الجمله بر اوصاف و اعضا و اجزا حاصل نمودى ، و عالم ارواح و اجسام را شناختى ، و باقى و فانى از هم فرق كردى ، و مجموع موجودات عالم علوى و سفلى را در خود مشاهده نمودى ، و خود را وعاء معانى عالم يافتى ، چنان كه حكما گفته اند ، و بر حقايق خود و تركيب و تأليف اجزاى خود واقف شدى ، دانستى كه چنين مصنوعى را البته و بلا شك ، صانعى بايد ، واجب الوجود ، عالم ، قادر ، قديم ، ازلى ، ابدى ، سرمدى ، حكيم ، سميع ، بصير ، متكلّم ، صادق ، باقى ، خالق ، رازق ، اوّل ، آخر ، ظاهر ، باطن ، كه نه جوهر است و نه عرَض ، نه جسم و نه جان ، و نه ساكن و نه متحرّك ، و نه جاهل و نه زايل ، و نه متّصل و نه منفصل ، و نه بيفزايد و نه بكاهد ، و نه محتاج به حلول باشد و نه متّحد شود به چيزى، و نه محلّ حوادث باشد و نه زمان و نه مكان خواهد ، و نه حدوث و نه تغيير بر او روا باشد ، و هر چه در وهم و فهم آيد كه او چنان باشد نه چنان باشد ، « سبحانك ما عَرَفناك

1.سوره فصلت ، آيه ۵۳ .

2.سوره ذاريات ، آيه ۲۰ ـ ۲۱ .

3.الف : ـ اللّه .

صفحه از 231