شرح دعاي صباح (شوشتري) - صفحه 148

مُرده زنده كردن است ، و نيز مى گويد [ كه ] جنّ ، خدمتش مى كنند و هر چه از ايشان خواهد ، براى او حاضر مى كنند . و ابو عمرو قاضى در زمان معتذر ۱
عبّاسى ، فتوا به قتل او كرد ، و مُقتدر امر نمود كه او را به قتل آورند و گفت هزار تازيانه اش بزنند و بعد از آن ، گردنش بزنند و سرش را از دار بياويزند و تن آن ملعون را بسوزانند .
و از بايزيد نقل كرده اند كه مى گفته : « سبحانَ وسبحاني ما أعظم شأني ! » و مى گفته : «بر آسمان رفتم و به يك يك گرديدم ، هيچ نديدم . خيمه بر عرش زدم» ، و از اين مزخرفات ، بسيار مى گويند .
فرقه ديگر ۲ از / 109 / ايشان ، خود را عاشق خوانند و گويند : انبيا به غير حق ـ سبحانه وتعالى ـ مشغول شدند و خلق را به خدا مى خواندند و به تكاليف . پس خلق را باز مى داشتند از آن كه مشغول به حق باشند ، و هر چه خلق را از حق باز دارد ، باطل است . پس التفات به قول انبيا و رُسُل نبايد كرد .
و گويند : نبوّت ، كسبى است ، و اينها خود را عُشّاق خدا دانند و خود را بهترينِ خلق خدا دانند و گويند : علايق جسمانى را از خود دور كرديم ، تا به منزل رسيديم ، و مَثَلى بيان كنند كه حكايت است كه نقّاشان چين و روم با هم دعوا كردند و هر يك از ايشان گفتند كه نقش ما بهتر است . سلطان فرمود تا صُفّه اى را پرده در ميان كشند و هر يك در طرفى كار كنند تا معلوم شود كدام بهتر است . پس به اين طريق ، هر يك به كار خود مشغول شدند و از كار ديگرى خبر نداشتند . پس اهل چين نقّاشى كردند در غايت سعى و خوبى ، و اهل روم ، طرف خود را صيقلى كردند ، مانند آينه . بعد از فراغ كه پرده از ميان برگرفتند ، نقش اهل چين عكس انداخت و به واسطه لطافت صيقل ، بهتر نمود كار روميان و پسنديده تر افتاد از كار اهل چين .
و مقصود آن مكذّبانِ قول خدا آن است كه هر كس ، ترك علايق دنيا كرد و به كفر و رياضت مشغول شد ، صفاى باطن حاصل كرد و مستعدّ علوم غيبيه گشت و اين ،

1.ب : مقتدر .

2.ب : دوم .

صفحه از 231