شرح دعاي صباح (شوشتري) - صفحه 178

شد ميانه حضرت موسى [ عليه السلام ] و [حضرت] خضر عليه السلام در قصّه كشتى و غلام و جِدار ، و موسى به قوم خود برگشت ، برادرش هارون سؤال كرد او را از آنچه از حضرت خضر شنيده و ديده بود / 146 / از عجائب دريا موسى عليه السلام گفت : وقتى ما و خضر در كنار دريا بوديم كه مرغى پيش ما فرود آمد و قطره اى از آب به منقار خود برداشت و به جانب مشرق انداخت ، و قطره اى ديگر بر گرفت و به طرف مغرب انداخت ، و مرتبه سوم ، قطره اى برگرفت و به آسمان انداخت . بار چهارم قطره اى برداشت و به جانب زمين افكند ، و مرتبه پنجم ، قطره اى برداشت و به دريا افكند . ما و خضر عليه السلام از اين حالت در حيرت افتاديم . از حضرت خضر پرسيدم ، گفت : نمى دانم . ناگاه ، صيّادى پيدا شد كه در دريا صيد مى كرد . به ما نگاه كرد و گفت : چيست شما را كه متفكّر شده ايد ؟ آيا تفكّرِ شما از كار اين مرغ است ؟ گفتم : تفكّر ما اين است . گفت : من مرد صيّادم و علم دارم به اشاره اين مرغ و شما پيغمبرانيد و نمى دانيد ؟ گفتيم : ما نمى دانيم مگر آنچه را خدا به ما تعليم داده . پس گفت : اين ، مرغى است در دريا كه «مسلم» ۱ نام دارد ، به جهت آن كه چون به آواز آيد ، مسلم ، مسلم ۲ مى گويد و اشاره به انداختن آب از منقار خود به جانب مشرق و مغرب و زمين و آسمان و دريا آن است كه مى گويد : خواهد آمد در آخرالزمان ، پيغمبرى كه بوده باشد علم اهل مشرق و مغرب و علم اهل آسمان و زمين پيش علم او مثل اين قطره اى كه در دريا انداخته شد ، و به ارث خواهد رسيد علم او به ابن عمّش و وصى او ، و نزد اين حال ، نزاعى كه در ميان ما و خضر بود ، تسكين يافت و هر يك به قلّت دانش خود اقرار كرديم ، بعد از آن كه عجب مى آمد ما را به علم خود . آن گاه صيّاد غايب شد ، دانستيم / 147 / كه مَلَكى بود كه خداى تعالى فرستاده بود تا نقص دانش ما را به ما ظاهر سازد ؛ چرا كه هر يك در دانش ادّعاى كمال مى كرديم ۳ ، و اين خبر در مصابيح القلوب نيز به اندك تغييرى مذكور است .

1.ب : سلم .

2.ب : سلم سلم .

3.مدينة المعاجز ، ج ۲ ، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۶ ؛ بحار الأنوار ، ج ۱۳ ، ص ۱۳۵ .

صفحه از 231