شرح دعاي صباح (شوشتري) - صفحه 71

حدوث اند و او ـ جلّ شأنه ـ قديم است .

[ دليل عدم اتّحاد ]

و باز ، منزّه است از اتّحاد ؛ يعنى با غير يكى نشود ؛ زيرا كه بعد از فرض اتّحاد بين شيئين ، اگر مميّز هر دو باقى است ، پس اتحاد نيست ؛ زيرا كه امتياز بين شيئين ، مُثبِت بقاى هر دو است ، و اگر مميّز هر دو منتفى است ، هر دو معدوم اند ، و اگر مميّز يكى معدوم باشد نه آن ديگر ، پس آن موجود باشد و ديگرى معدوم .
پس ظاهر شد كه اتّحاد مفروض الوجود ، هرگز تحقّق نتواند يافت . پس اتّحاد به غير ، غير معقول است / 15 / و ممكن نيست .

[ دليل بر اين كه در عالم وجود ، شرّ نمى باشد و آنچه خلق فرموده ، به محض حكمت است و تكليف ما لا يطاق به عباد نفرموده ]

و باز ، چون داناست به قبح ظلم و ستم ، و تواناست بر ترك آن ، و بى نياز است از فعل آن ، و داناست به طاقت همه كس ، هر چه كند ، خير خلق در آن است و از روى حكمت و مصلحت به فعل آورد . راه خير و شر نموده و قدرت بر هر دو كرامت فرموده . پس اگر به راه خير روند ، شكرشان بايد كرد ، و اگر به راه شر روند ، بايدشان نفْس خود را مذمّت كرد .

[ باز دليل بر نفى صفات زايده بر ذات و دليل عدم شريك ]

و باز حق تعالى موصوف نيست به صفات زايده موجوده قائمه به ذات . يعنى : چنانچه خلق در ايجاد فعلى از افعال ، محتاج اند به قيام صفت توانايى ، و در اطّلاع به احوال اشيا ، محتاج اند به قيام صفت دانايى ، در واجب تعالى حال بر اين منوال نتواند بود ؛ زيرا كه هر صفت زايده ، غير موصوف است و محتاج به موصوف است ، و هر محتاج به غير ، ممكن است ، و هر ممكن ، حادث است و او ـ جلّ شأنه ـ قديم است و باز ، تعدّد لازم آيد و مستلزم فساد گردد .
و چون مبيّن شد كه معانى زايده بر ذات منتفى است ، پس نفى معانى مستلزم نفى احوال است .

صفحه از 231