پژوهشي در روايات فُطرس ملَك - صفحه 72

با اين كه عقل گوهرى مجرّد است، تعبير به «ركّب في الملائكة عقلاً بلا شهوة» و نيز قرينيّتِ مقابله آن با عبارت «وركّب في البهائم شهوة بلا عقل، وركّب في بني آدم كليهما» در خور تأمّل است؛ زيرا اجمالاً كيفيّت آفرينش و تركّب فرشتگان از عقل محض را روشن مى شود.
اين بيان نه با تجرّد فرشتگان از جسم مادّى طبيعى منافات دارد، و نه با نزاهتشان از قوّه مقتضى فساد و استكمال تدريجى، مگر آن كه مدّعى شويم تمامى اصناف فرشتگان تجرّدِ تامّ دارند و پيدايش هر گونه كمال يا تغيّرى در آنان، هرچند به صورت اشراق و افاضه و يا احتجاب و حرمان و ...، ناممكن است، كه چنين سخنى با نه قابل دفاع است و نه با مسلّمات تأويل ناپذير كتاب و سنّت سازگار.
ج. نبود غضب و شهوت ـكه از خاستگاه هاى عمده معاصى هستندـ در فرشتگان مستلزم كمال عقلى و علمى محض آنان و نزاهتشان از هر گونه نقص ذاتى نيست.
از اين رو، ممكن است گاهى دچار نوعى لغزش در استدلال و جز آن گردند؛ لغزشى كه مغاير با عصمت آنان و با حكمت الهى در اعطاى مقامى به آنان نباشد.
به دو نمونه از لغزش هاى منزلتى در پاورقى اشاره مى كنيم. ۱
بنابراين، بعيد نيست كه فرشته اى چون فطرس، به جهت اشتغال به طاعتى ديگر، ترك شتاب به انجام امر الهى نموده باشد؛ كارى كه مخالف زىّ و منزلت بالاى او در مقام بندگى و موجب حرمان موقّت از بعضى الطاف و عنايات ويژه الهى است.
اين پاسخ چون در ردّ شبهه عقلى تنافى حكايت فطرس با عصمت فرشتگان است، نياز به

1.الف . پرسش اعتراض گونه فرشتگان: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَ ئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» اگر دقّت عقلى كافى در علم و حكمت پروردگار متعال مى نمودند، مفاد سخن خداى متعال: «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(سوره بقره، آيه ۳۰ ) برايشان روشن مى شد و نه نياز به چنان پرسشى بود و نه نياز به پاسخ آن از طريق آزمون علمى مذكور در آيات بعدى. پس عقل بعيد نمى شمارد كه فرشته اى با اشتغال به طاعتى و در اثر قلّت تأمّل در آنچه اولى به مقام عبوديّت است، در قيام به فرمان الهى قدرى تأخير نمايد؛ تأخيرى نه در حدّ معصيت، بلكه به مقدارى كه زيبنده مقام «عباد مكرمون» نباشد. ب . پس از ايمان آوردن شايستگان از قوم نوح(ع) و مهر خوردن دل هاى بقيّه، وحى آمد به سوى او: «أَنَّهُ و لَن يُومِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ ءَامَنَ فَلاَ تَبْتَـئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ * وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا وَ لاَ تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَـلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»(سوره هود، آيه ۳۶ و ۳۷) ؛ وچون ساخت كشتى به انجام يافت، و سيل آغاز شد : «قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ ءَامَنَ»(سوره هود، آيه ۴۰) ؛ ليكن وقتى نوح(ع) پسر خود و ديگر كافران را طعمه طوفان سركش يافت، گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ و لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ و عَمَلٌ غَيْرصَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»(سوره هود، آيه ۴۵ ـ ۴۶) ؛ نوح كه از اين دعا و از شتاب خود در تطبيق، احساس گناه نمود و آن را مناسب با منزلت و موقعيّت بندگى خويش نديد، به استغفار برآمد و گفت: «رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِى بِهِ ى عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِى وَ تَرْحَمْنِى أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ»(سوره هود، آيه ۴۷ ).

صفحه از 80