و اين در صورتى است كه « بأبهاه » ظرف مستقر بوده باشد چنانچه مذكور شد .
يا تقدير كلام چنين است كه : « اللهم إنِّي أسألك متمسّكا إليك بمظهر بهائك » أو « بأبهى مظهره . .» إلى آخره ، در صورتى كه بأبهاه ظرف لغو باشد به تقديرى كه ذكر شد ، چه در اين صورت ظرفيّت او ظرفيت بدليّه است و مبدلٌ منه در حكم سقوط .
چهارم : به آنچه در مقدمه اشاره به آن شد ، و حاصل آن اين است كه : هر يك از لفظ « بهاء » و « أَبْهى » در معنى خود استعمال شده باشد بدون حاجت به صرف نمودن هر يك از معنى ظاهر خود ، و مراد به تغيير تعبير از « بهاء » و « أبهيّ » به « بهيّ » تكثير وسائل سؤال و تعميم افراد حسن و جمال بوده باشد به اين كه مراد به « بهاء » بهاء ذاتى و مراد به « أبهى » بهاء مستفاد از مظاهر صفاتى باشد كه قطع نظر از مظاهر كرده ، كِلاَ القِسْمَين مصداق بهىّ مى باشند ، چنانچه فقره مؤكّده كه فقره ثالثه بوده باشد ، نيكو اِشعارى بر اين معنى دارد .
پس كأنّه حاصل معنى كل سه فقره اين مى شود كه : خداوندا ! من سؤال مى كنم تو را در حالتى كه قسم دهنده ام تو را از ميان صفات به صفت بهاء تو كه عبارت از بهاء ذاتى تو بوده باشد مع ابهائى ۱ از بهاى فعلى تو و حال آن كه قطع نظر از مظاهر بهاء كرده ، همه افراد بهاء نيكو بهائى هستند ، و تفضيل و تفضّل و مفضّليّت در ميان آنها نيست .
واز اين تقرير ظاهر مى شود وجه ثالثى از براى لفظ در « أبهاه » كه آن معنى مصاحبت و معيّت است ، چنانچه وجوه ديگرى علاوه بر تقريرات و تقديرات مزبوره به نظر مى رسد كه اين مختصر گنجايش ذكر آنها ندارد .
بيت
گر نويسم جمله را بى حد شودمثنوى هفتاد من كاغذ شود
ولكن بعضى از آن در ضمن فصل شانزدهم خواهد آمد ان شاء اللّه .