مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 223

فصل يازدهم : در ذكر فقره يازدهم از فقرات دعاى شريف

و آن مشتمل است بر مناجاتى ، و دو تزيين ، و يك طلب :

مناجات

ثناى جميلى كه باشد به درشمارش ز تصوير جن و بشر
ثنايى كه در دفتر روزگاربه فكر مهندس نيايد شمار
ثنايى فزون تر ز فوج ملكز تحت ثرى تا به اوج فلك
ثنايى به تعداد۱باران و برفثنايى به اضعاف هر صوت و حرف
ثنايى كه غير از خداى ودودنيارد شمارش كسى در وجود
سزوار شاهى كه جان آفريدزمين آفريد ، آسمان آفريد
حكيمى كه از فيض انعام عامبنا كرد اين قصر فيروزه فام
كريمى كه بر سقف چارم۲سپهرمعلق فرو بست قنديل مهر
كه از ظلمت جسم هر جوهرىپى بينش وى برآرد سرى
ببيند در اوضاع ليل و نهارشود واقف صنع پروردگار
خداوند عقل و خداوند هوشخداوند چشم و خداوند گوش
اگر در زمين و اگر آسماناگر در مكان و اگر لا مكان
به عقل و به چشم و به گوش خود اونفهمد نبيند نيابد جز او
جز او كيست پاينده در بود خويشجز او كيست از خويش مشهود خويش
جز او كيست داراى اين هفت پوشكه بر بسته هر پوش او ره به هوش
جز او كيست نافع ، جز او كيست ضارجز او كيست خلاّق ليل و نهار۳
همه هر چه هستى است از هست اوستسر رشته بود ، در دست اوست
الهى ! تويى آن خداوند پاككه از امر تو گُل برآيد۴ز خاك
گل سرخ ، شمع گلستان شودز گل ها گلستان چراغان شود
كنى۵محو سيماى گل ، عندليببه نحوى كه وى را نماند شكيب
چو آتش به امرت شود جفت آبز آب و ز آتش درآيد گلاب
چو اطلس به مخمل ملاصق كنىدر و دشت پر از شقايق كنى
برون آورى آب سبزى ز گِلبه بالاى او آتشى مشتعل
چه صنع است و حكمت زهى كردگاركه بر آب و آتش كند برقرار
به بندى و يك قطعه اى از زمينهزاران سراپرده آتشين
ز گِل گُل۶، ز خون مشكِ ازفر كند۷زمين و زمان را معطر كند۸
كند جزو جزوِ زمين رنگ رنگز رنگى كند۹شهد و رنگى شرنگ
تبارك زهى خالق بى مثالخداوند فرمانده لا يزال
مر او۱۰كز مشيّت ، مر او۱۱كز قضاپديدار بنموده۱۲ارض و سما
در اين يك نبات و در آن يك بناتگرفته به حكم مطاعش۱۳ثبات
الهى ! چو خلاّق دانا تويىخداوند حىّ توانا تويى
بكن رحم بر من كه شرمنده امتو پروردگارى و من بنده ام
ندارم بجز رحمت تو اميدالهى ! اميدم مكن نااميد
كه گر خارم از گلسِتان توامو گر مجرم از دوستان توام
اگر در بهشتم درآرى به لطفو گر در جحيمم بدارى به عُنف
اگر در بهشتم فقير توامو گر در جحيمم۱۴اسير توام
بهشت و جهنم هم از فضل توستيكى فضل تو ديگرى عدل توست
ولى فضل تو بر من اولى تر استكه روى من از اشك چشمم تر است
اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِأَمْضاها وَكُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ، اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها .
اى خداوند چاره ساز ! و اى پروردگار بى نياز ! اى آفريننده جوهر لطيف جان ! واى ايجاد كننده گوهر شريف جهان ! اى بنا كننده هفت قصر توى بر تو بى ستون و عمد ! و اى افرازنده نُه سراپرده نيلگون بى معين و مدد ! به درستى كه اين بنده شرمسار و اين مجرم خطاكار ، سؤال مى كنم تو را به حق آن نقش هاى زيبا و صورت هاى دل ربا كه به خامه ابداع ، در لوح محفوظ ، اختراع نموده اى ، به فاضل ترين آن نقش ها و كامل ترين آن صورت ها و حال آن كه همه آن نقش ها فاضل و همه آن صورت ها كامل است . خداوندا ! به درستى كه من سؤال مى كنم تو را به حق كل صوَر منقوشه و نقوش مرتسمه در لوح محفوظ .

1.خ . ل : به مقدار .

2.در نسخه خطى : چهارم .

3.خ . ل : محسن جز او كيست بارّ .

4.خ . ل : بِرويد .

5.خ . ل : گهى ، شايد هم «كسى» خوانده شود .

6.خ . ل : كنى .

7.خ . ل : تويى .

8.خ . ل : بنمودى .

9.خ . ل : ثبات .

10.خ . ل : جهنم .

صفحه از 326