فصل دوازدهم : در شرح فقره دوازدهم از فقرات دعاى شريف
و آن نيز مشتمل است بر مناجات ، و دو تزيين ، و يك طلب :
مناجات
با دل غمديده و با ديده تر اى خدامانده ام در كار خود حيران و مضطر اى خدا
ره نمى يابم به جايى رهنما بى رهنماراه گم گرديده اى را باش رهبر اى خدا
نقد عمرم شد همه در كار نادانى تلفجز ندامت من ندارم چيز ديگر اى خدا
ابر چشمم گر نبارد بر گلستان ورقآهم آتش مى زند بر لوح و دفتر اى خدا
موى شبرنگم به غفلت در معاصى شد سفيدخاكم از اين رو سياهى باد بر سر اى خدا
در گلستان عبوديت يكى ناچيده گلمى زند دست رحيلم حلقه بر در اى خدا
چاره جز بيچارگى نبود مرا اى چاره سازچاره از بيچارگى گردد ميسّر اى خدا
رحم كن بر من كه من بيچارگى آورده اموز گناهانم ز لطف خويش بگذر اى خدا
روز اول بوده ام اميدوار رحمتتنا اميد از خود مسازم روز آخر اى خدا
گر برانى ور بخوانى اين سر و اين درگهترو نخواهم كرد بر درگاه ديگر اى خدا
بوده ام تا بوده ام اميدوار بخششتدر اميد بخششت هستم مكرر اى خدا
تا زبان گوياست مى گويم شب و روز اين سخنرحم كن بر اين فقير زار مضطر اى خدا
گر شفيعى بايدم اينك شفيع آورده اماز براى خود شفيع روز محشر اى خدا
بگذر از جرم من عاصى به حق مصطفىبا دو سبط و بنت و داماد پيمبر اى خدا
اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِي اسْتَطَلْتَ بِها عَلَى كُلِّ شَيْءٍ ، وَكُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطِيلَةٌ، اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها .
اى خداوند چاره ساز بنده نواز ! و اى پروردگار بى مثل و مانند و انباز ! اى آن كسى كه رحمتت بر غضبت پيشى گرفته ، و نعمتت بر نقمتت سبقت گزيده ! به درستى كه اين بنده شرمنده ذليل و اين مجرم درگاه رب جليل سؤال مى كنم تو را به حق قدرت و غلبه تو بر هر مقدورى ، و تمكّن نام فوق التمام تو بر هر ميسور و معسورى ، كه امتناع از آن هيچ كس را ميسّر نباشد و بيرون رفتن از تحت آن هيچ ممكن را ممكن نگردد ؛ يا سؤال نماينده ام تو را از جهت مظاهر قدرت كامله و مناظر غلبه حاصله تو ، به آن قدرتى كه غالب شده به آن بر جميع موجودات و به آن غلبه اى كه قاهر شده به آن بر تمام ممكنات و حال آن كه همه افراد قدرت تو بر جميع اشيا غالب ، و اعتقاد بر اين معنى از الزم مطالب و مآرب است . خداوندا ! به درستى كه من سؤال مى كنم تو را به حق جميع مظاهر قدرت و تمام مناظر قوت تو كه از جمله آنهاست وجود حق نمود سيد سادات عالم و سرور اشراف اولاد آدم اعنى شيرازه اوراق موجودات و ديباچه اجزاى ممكنات ، شفيع المذنبين و خاتم النبيين و سيد المرسلين .
آن كه او را علت ايجاد اشيا خواستىذات او را همچو ذات خويش يكتا خواستى
در حريم قرب خود مهر رخش را جلوه گربر تمام عرش و فرش كل دنيا خواستى
در رياض قدس ، نخل قامتش را همچو سرودر ميان گلستان موزون و رعنا خواستى
بر فراز لامكانش خواندى و در لامكانجايگاهش را به صدر عرش اعلى خواستى
از دو قاب قوس شخصش را به خود نزديكتردر شب معراج در آن بزم والا خواستى
صلواتُ اللّهِ عليهِ و على آلِه الطَّيِّبينَ الطّاهرينَ صلاةً زَاكِيةً نَامِيَةً مُتَوَالِيَةً إلى يَومِ الدّين .
تزيين اول : ظاهر كلام بعضى از افاضل اين است كه لفظ قدرت به معنى غلبه است چنانچه در ترجمه فقره شريفه اشاره به آن شد .
و صاحب كتاب مجمع ـ رحمة اللّه عليه ـ در كتاب مذكور قدرت را به قوّت تفسير نموده حيث قال : و قَدرتَ عَلَى الشَّيْءِ ـ مِن بَابِ ضَرَبَ ـ : قَوَيتَ عَليهِ وَتَمَكَّنْتَ مِنهُ .
و مناسبت قول صاحب مجمع با آنچه در اين فقره ذكر شده بيشتر است به دو وجه : يكى به حسب معنى و ديگر به حسب لفظ .
اما اول : به جهت اين كه هر گاه قدرت به معنى قوت باشد ، اعم خواهد بود از اين كه آن قوت ، قوت غالبه باشد يا غير غالبه ، پس به اين سبب نيكوست اتصاف آن به استطالت كه به معنى غلبه است ، به خلاف اين كه به معنى غلبه باشد ؛ چه اتّصاف آن به وصف استطالت در اين هنگام چندان مناسبتى ندارد .
واما ثانى : به جهت اين كه ممكن است كه لفظ «بالقدرة» در فقره شريفه بدل بوده باشد از قدرت مضافه به سوى ضمير خطاب و اين در وقتى شايسته است كه موصول [ كه ]عبارت است از «التي» مع صله آن ، صفت موضحه از براى قدرت نبوده باشد ؛ زيرا كه اگر صفت موضحه بوده باشد ، در اين صورت فايده ظاهره از براى ابدال مذكور متصور نخواهد شد .
ومخفى نيست كه بنابر اين كه قدرت به معنى غلبه بوده باشد ، لا محاله صفت مزبوره صفت موضحه خواهد بود ، به خلاف قول صاحب مجمع .
و همچنين است حال هرگاه ظرف مزبور ظرف مستقر بوده باشد ، به اين كه متعلق باشد به عامل مقدر مثل « متلبسة » يا « موصوفة » و نحو آن كه آن عامل مقدر صفت بوده باشد از براى قدرت مضافه به سوى ضمير خطاب نه بدل ، فتأمل جداً