مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 166

پس بودن به حيثيّت مذكوره لازم ندارد چيزى را كه مضائف او بوده باشد ، و چون معلوم موجود شود ، اضافه لا محاله ميان عالم و معلوم متحقّق شود .
واين كه مذكور شد ، به خلاف رازقيّت است كه صفت اضافيّه محضه است ؛ زيرا كه تا مرزوق وجود به هم نرساند ، رازق بودن حق متحقّق نشود .
اگر كسى گويد كه : رازقيّت نيز بودن شى ء است به حيثيّتى كه اگر مرزوق متحقّق شود روزى اش دهد ، پس فرق ميان عالميّت كه مى گويند : صفت حقيقيّه ذات الاضافه است ، و رازقيّت كه مى گويند ۱ كه صفت اضافيه محضه است ، چيست ؟
جواب اين است كه : اين مفهومات را كه مثلاً مفهوم عالميّت و رازقيّت بوده باشد مرجعى به غير از عرف نيست ، و در عرف ، اطلاق رازق نمى كنند مگر بر كسى كه رزق داده باشد ، و اطلاق سخى و جواد نمى كنند مگر بر كسى كه جود و سخا از او به عمل آمده باشد ، به خلاف عالميّت ؛ چه هر كه از شأنش علم بوده باشد به اين معنى كه حاصل شدن علم از براى او موقوف به هيچ چيز نباشد مگر به وجود به هم رسانيدن معلوم ، در عرف او را عالم گويند .
مثلاً كسى را كه مشكلى در علم نحو بوده باشد گويند : عالم به حلّ اين اشكال فلان نحوى است و حال آن كه مى شود كه صورت آن اشكال تا زمان سؤال در ذهن آن نحوى در نيامده باشد ، چه جاى حلّش .
وشاهد بر اين معنى بينايى است ؛ چه لا محاله كسى را كه بصر صحيح داشته باشد بينا مى گويند ، اگر چه هيچ مُبْصَرى در پيش او حاضر نباشد .
وسرّ اين فرق كه مذكور شد ، آن است كه مثل رازقيّت و سخا و جود ، صفات فعل باشند ، و صفات فعل اغلب آن است كه از مباشرت و تمرّن افعال به هم رسد و نادرا اگر بعضى پيش از مباشرت به حسب فطرت موجود باشد ، وجودش ظاهر و معلوم نشود مگر به مباشرت افعال ، به خلاف صفات حقيقيّه كه عبارت اند از صفات ذات .
و نوعى ديگر از صفات فعل است كه آن از مبادى فعل يا از توابع و لوازم فعل باشد همچون ارادت و كراهت و شوق و نفرت . و حدوث اين قسم نيز در وقت حدوث فعل باشد .

1.در اصل : مى گويد .

صفحه از 326