مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 170

و« مقسما » و نحو آن كه آن عامل مقدّر ، حال بوده باشد از براى فاعل سؤال .
پس ظرف ، ظرف مستقر باشد نه لغو .
اگر كسى بحث كند كه : چه عيبى دارد كه « من » داخله در « بهاء » در اين فقره و در ساير الفاظ و ساير فقرات دعا « من » ابتدائيه باشد ؟
جواب مى گوييم كه : وقتى صلاحيّت از براى اين معنى دارد كه ما مرتكب تضمين در معنى سؤال شويم ، به اين كه بگوييم سؤال مذكور متضمن معنى فعلى مانند شروع و استقبال و نحو آن شده ، بنابراين تقدير كلام چنين مى شود كه : « اللهم أسألك مستقبلاً » . و در اين صورت كلام ، مستقيم نمى باشد مگر به تقدير متعلّق استقبال كه « إليك » بوده باشد ، و تقدير مضافى محذوف بعد از كلمه « من » تا مدخول « من » مضاف اليه از براى آن مضاف محذوف بوده باشد ، و تقدير كلام مثلاً چنين باشد : « اللهم إنى أسألك مستقبلاً إليك من مظهر بهائك أو من محلى بهائك » و نحو آن از چيزهايى كه مناسب است .
وعلى أيّ حال ، لازم مى آيد تقدير و كثرت آن ، و هر يك از آنها خلاف اصل است . پس امر مردّد مى شود ميان اين كه « من » را از معنى ظاهرى خود كه «ابتداء» است ، صرف نمائيم به معنى غير ظاهر كه معنى باء قسم است ، يا اين كه آن را در معنى ظاهر خود استعمال نمائيم به قاعده تضمين و تقدير كلمات ثلاثه بلكه اربعه . و اين هر دو محظور [ دارد ] ، و شكّى نيست كه استعمال آن در معنى ظاهر در اين مقام با تضمين و كثرت تقدير اولى و انسب بوده باشد ، فتأمل جدّا .
و بر فرض عدم انصراف باز احتمال در متعلق ظرف ثانى به نحوى است كه ذكر شد .
تزيين دويم : آن است كه ضمير مجرور در « أبهاه » در اين فقره شريفه به حسب ظاهر راجع است به « بهاء » ؛ زيرا كه لفظ ديگرى از الفاظ اين فقره صلاحيّت از براى اين معنى ندارد ، و در اين هنگام اشكالى وارد مى آيد به اين كه مفهوم « بهاء » امرى است كلّى ، و من حيث هو ـ قطع نظر از جزئيات او كرده ـ قابليّت تفضيل و تفضّل ندارد ؛ زيرا كه بر بياض ـ من حيث هو بياض ـ اطلاق ابيض صحيح نيست ، بلكه

صفحه از 326