مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 189

اسم جامد و اسم مشتق .
اما اسم عين ، آن اسمى را گويند كه موضوع له او جوهرى از جواهر بوده باشد مثل زيد و رجل ؛ و اسم معنى ، آن اسمى را نامند كه موضوع له او عرضى از اعراض بوده باشد مثل ضرب و موت ؛ و اسم جامد ، آن اسمى را نامند كه مأخوذ و مشتق از چيزى نشده باشد چون زيد و علم ؛ و مشتق ، آن اسمى را گويند كه وضع شده باشد از براى ذات مبهمى كه نسبت داده شده باشد به او معنى عرضى نسبت تقييديّه غير تامه ؛ و مراد به جوهر آن موجودى است كه در موضوع نبوده باشد ، بلكه خود متقوّم به نفس باشد ؛ و مراد به عرض آن موجودى است كه در موضوع بوده باشد و خود به خودى خود وجودى نداشته باشد ، بلكه وجود او بسته به وجود جسمى است از اجسام و جوهرى از جواهر .
و جميع مشتقات در اصطلاح نحويين صفات مى باشد ، و لكن در مصطلح متكلّمين هر اسم مشتقى كه از صفتى از صفات اللّه مأخوذ شده آن را صفت نگويند ، بلكه آن را اسم اللّه نامند ، مانند عظيم و رحيم و عالم و حاكم و نحو آن .
و هر اسم معنى را كه نسبت به خداوند عالم دهند آن را اسم نگويند بلكه صفت نامند همچون مبادى اشتقاق الفاظ مذكوره ؛ و اين مبنى است بر اصلى كه مسلّم است نزد ايشان از اين كه صفات ذاتيّه خداوند عالم عين ذات مى باشد ؛ چه اگر زايد بر ذات باشد يا لازم مى آيد قيام حادث بر ذات اگر آن صفات حادث باشند ، و آن مستلزم امكان اوست ، و ممكن خدايى را نشايد ، و لازم مى آيد تعدّد قدما اگر صفات را قديم دانيم و آن نيز باطل است .
پس در ما نحن فيه عظمت ، صفتى از صفات اللّه است كه راجع است به قدرت ذاتيه به ايشان و قدر او سبحانه ، و اسم مشتق از آن ، عظيم است به معنى صاحب عظمت و جلال به حسب شأن و قدرت به حسب جثه و تركيب وجه جثه ، و تركيب مستلزم تحيّز در مكان است و متحيّز در مكان هر چند كه عظيم باشد مكان و هوايى كه حاوى است بر اطراف او و محيط به اوست اعظم از او خواهد بود ، تعالى شأنه عن ذلك علوّاً كبيراً .

صفحه از 326