تزيين اول : بدان كه لفظ نور ، مصدرى است مجرّد كه گاهى در مقام اسم فاعل به جهت مزيد مبالغه استعمال مى شود ؛ كما قال اللّه تعالى في كتابه الكريم : « اللَّهُ نُورُ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ » أي منوِّرهما بخلق كواكبهما أو مدبّر أمرهما و هادٍ لأهلهما ، و آن بر چند معنى اطلاق مى شود : به معنى مدبّر و به معنى هادى چنانچه در تقدير آيه نور ۱ مرقوم گرديده و به معنى قرآن نيز آمده .
و قال في المجمع ۲ : «و النور كيفية ظاهرة لنفسها مظهرة لغيرها» يعنى نور ، كيفيتى است كه به خودى خود ظاهر است و ظاهر كننده است غير خود را و ضياء ، اقوى و اتمّ است از نور ، و به اين جهت است كه نسبت داده شده است به شمس حيث ورد في الدعاء : وجعلتَ الشمس ضياءً وخلقتَ بها القمر ، وجعلتَ القمر نوراً .و گاهى فرق ميان نور و ضياء به اين نحو مى شود كه اگر ضوء شى ء ، ضوء ذاتى باشد ، آن را ضياء مى گويند و اگر ضوء عارض باشد ، آن را نور مى گويند و از اين جاست كه چون جرم قمر كسب نور از شمس مى كند ، از ضوء او تعبير به نور مى كنند و چون جرم شمس كاسب نور از چيزى نيست ، بلكه به خودى خود مستضى ء است ، از ضوء او تعبير به ضياء مى كنند . و گاهى نور مى گويند و از او اراده مى نمايند نبى صلى الله عليه و آله وسلم و ائمّه اطهار ـ صلوات اللّه عليهم أجمعين ـ را ، چنانچه درتزيين ثانى مرقوم خواهد شد كه ائمّه طاهرين را نور مى گويند .
وبالجمله ، نور كه يكى از اسماى حسناى پروردگار ارض و سماست ، به معنى منوّر است يعنى روشنى كننده ، و الاّ حقيقت خداى تعالى را نور نتوان گفت ؛ چه نور كيفيتى است كه باصره ، آن را ادراك مى كند ـ تعالى شأنه عن ذلك ـ و گويند : يعنى نور كننده نور است مسمى به فعل خود ، و به معنى ايجاد كننده نيز مستعمل مى شود ؛ چه گاهى عدم را تعبير از ظلمت ، و وجود را تعبير از نور نمايند . به جهت صفاى باطن و اطلاع بر اسرار خفيّه مداومتش مؤثر است ، و اگر آن را به عدد كبيرش كه دويست و پنجاه و شش است بخوانند ، اثرش بيشتر است وعدد وسيطش سى و يك و صغيرش