فصل هفتم : در شرح فقره سابعه ۱ از دعاى شريف
و آن نيز مشتمل است بر مناجاتى ، و دو تزيين ، ويك طلب :
مناجات
اى خداوند قادر متعالعالم سرّ و شاهد احوال
اى تو مقصود بندگان ذليلوى تو منظور عارفان جلال۲
اى تو پروردگار هر موجوداى تو مسئول هر خجسته سؤال
اى ز كلك تو بر فلك منقوشصورت آفتاب و شكل هلال
اى به أمر تو ابر از درياآب را كرده در هوا غربال
اى كه يك شمّه اى ز صنعت تومى شود ظاهر از دو چشم غزال
گل و ريحان و سنبل و نسرينشاهد صنع توست در همه حال
خواهم از لطف و رحمتت كه درودبفرستى تو بر محمّد و آل
وز ره فضل خويشتن گردىدستگير من ضعيف البال
كه ندارم به غير تو اميدجز رضاى تو نيستم آمال
خاصه آندم كه خاك من گردددر كف پاى مردمان پامال
محو گردد نشان هستى مندر نيايم به هيچ فكر و خيال
نشود صحبتى ز من مذكورپيش ياران خويش و اهل عيال
باد خاكم به برّ و بحر برداز دهادم بيفكند به جبال
نه لحد برقرار و نه ملحودنه تصور به جا و نه تمثال
نه علامت به جا و نه معلومنه مماثل به جا و نه امثال
همرهان جمله همچو من خاموشنه سخن بر زبان نه قيل و نه قال
جمله از جمله فراموشاننام ما محو از زبان رجال
دست ما دست كوزه گر كه از آندسته سازد براى تنگ سفال
هر يكى با قرين خود مقرونگشته مرهون جمله اعمال
احدا سرمدا خداونداصمدا سيّدا لك الاجلال
كيست آن روز غير تو كه كندرحم بر اين قرين رنج و ملال
كيست آن روز غير تو كه كندچاره اى بهر من در آن احوال
گر تو بخشى به من زهى طالعگر تو احسان كنى زهى اقبال
نيستم نا اميد از فضلتاى تو مقصود و غايت آمال
اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِأَ تَمِّها وَكُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ، اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّها .
خداوندا ! به درستى كه من سؤال مى كنم تو را به حقّ نورهاى تابان و ستارگان درخشان ، كه زمين و آسمان به پرتو ايشان روشن و پيدا ، و به شعاع آنها ظاهر و هويدا است ، يعنى انوار تابنده وجودات فائضة البركات كثيرة الثمرات ائمّه طاهرين و پيشوايان دين و مقربان درگاه رب العالمين و شفيعان مذنبين و پناهان مؤمنين ـ صلوات اللّه وسلامه عليهم أجمعين الى يوم الدين ـ ، به حق آن كس از ايشان كه مسلم است نزد سايرين در تمام تر بودن از باقين . يا سؤال مى كنم تو را ـ اى خداوند جهان آفرين ـ در حالتى كه روى كننده ام به سوى مأمول خويش به واسطه فرد اتمّ و