مائدة الأسحار لخلّص المؤمنين الأخيار - صفحه 238

وجهى علم تفصيلى و به وجهى علم اجمالى گويند .
و بعضى ديگر مى گويند كه علم خداى سبحانه به ما سواى خود به مرتسم گرديدن صور ممكنات است در ذات او ، و بعضى ديگر قائل شده اند به اثبات صور مفارقه و مُثُل عقليه و اين كه آنها علوم الهيه اند كه به آنها خداى تعالى مى داند كل موجودات را ، و بعضى ديگر قائل شده اند به ثبوت ممكنات معدومه پيش از وجود خود ، و بعضى ديگر اشخاص هستند كه مى گويند : ذات خداى تعالى [ را ] علم تفصيلى به معلول اول است و علم اجمالى به ما سواى معلول اول ، إلى غير ذلك فـ « فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ » . ۱
و حق اين است كه كل اين وجوه مزيف و لاطائل بلكه هر يك به وجهى ناتمام و باطل است ، و قول حق اين است كه خداوند تعالى عالم است به ذات خود و به ما سواى خود در مرتبه ذات خود ؛ و دليل بر ثبوت اين صفت و ساير صفات ثبوتيه براى واجب تعالى آن است كه مى گوييم : هيچ شك نيست كه ثبوت اين صفات كمال است براى موجود بما هو موجود و مقابلات آن نقص است براى موجود بما هو موجود ؛ چه بالبديهه معلوم است كه علم مثلاً كمال و شرف است نظر به جهل ، و جهل نقص است نظر به علم ، و همچنين قدرت كمال است نسبت به عجز ، و اراده و اختيار نسبت به اضطرار ، و سمع و بصر و حيات نسبت به مقابلاتش ، و كلام نسبت به معنى ، و شك نيست در صحت اتصاف موجود بما هو موجود به اين كمالات به اين معنى كه : حيثيت موجوديت منافى اتصاف به اين كمالات نيست ، بلكه گاه باشد كه «موجود لا بما هو موجود بل بما هو» در خصوصيت زائده على الموجوديه قابل اتصاف به اين كمالات نباشد ، به اين معنى كه موجود متخصص شده باشد به طبيعت و صورتى كه منافى قبول علم و قدرت و ساير كمالات بود ، وليكن آن طبيعت و صورت لا محاله زايد باشد بر موجوديت . پس هر موجودى كه در او هيچ حيثيتى و جهتى نباشد به غير از موجوديت ، لا محاله در او امرى منافى اتصاف كمال نخواهد بود . و واجب الوجود

1.سوره شورى ، آيه ۷ .

صفحه از 326