نمودم و چه درهاى معصيت و نافرمانى كه بر روى خود گشودم ! و تو به لطف و مرحمت خود ستر نمودى و به بدى آن مرا رسوا نفرمودى ، اللّهُمَّ مَوْلاَيَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ، وَكَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ، وَكَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ، وَكَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَكَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ ، فَلَكَ الحَمْدُ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ ، وَلاَ حُجَّةَ لِي فِيما جَرى عَلَيَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ۱.
رباعى
منّت خداى را كه به هر جاى حاضر استبى ديده سوى نيك و بد خلق ناظر است
بيند گناه بنده و از لطف و مرحمتبر بنده ضعيف گنه كار ساتر است
الهى ! به حق فضل عميم و فيض قديمت كه بر اين بنده مسكين رحمت كن و بر اين عبد مستكين عنايت فرما .
زان كه گر خارم ز گلزار توامبنده شرمنده زار توام
گر گناهم بى حد و پايان بودمستحق لطف بسيار توام
فصل پانزدهم : در شرح فقره پانزدهم از دعاى شريف است
و آن مشتمل است بر يك آغاز ، و دو نمايش ، و يك انجام :
آغاز
الهى ! سينه اى ده همچو مجمردرون وى دلى مانند اخگر
ز مهرت آتشش را شعله ور كنجهان را از تَف او پر شرر كن
بگير اين مُهر ، يك دم از زبانمكه من از خامشى افسرده جانم
خموشى از صفات مردگان استسكوت از شيوه افسردگان است
زبان دارم چرا خاموش باشمنيم مست از چه رو مدهوش باشم
سخن بى پرده مى گويم چه تشويشكه اندر پرده گويم مطلب خويش
خداوندا ! بعيدى از زمان استكه در اين مسجدم دايم مكان است
ز ما و من به كلى دور گشتمبه طفلان طفل سان محشور گشتم
به روى بوريا عمرى نشستمبدين سان نفس را در هم شكستم
هواى سرورى كردم ز سر دورنگرديدم به اسم فضل مغرور
فضيلت را ز خود مسلوب كردمتجاهل كردم و بس خوب كردم
چه زحمت ها كز اين خصلت كشيدمچه حرف سخت كز مردم شنيدم
به اميدى كه اميدم برآرىاز اين گرداب غم جانم در آرى
خداوندا ! تو اميدم روا كنمرا از حبس اين زندان رها كن
كه ديگر طاقت دورى ندارمپس از اين تاب مهجورى ندارم
تو مى دانى كه از دورى به جانمبيامرز و ببر از اين جهانم
و گر اين هم صلاح من ندانىكز اين گرداب ، جانم وا رهانى
پس اينك قوّت صبرى عطا كنمرا از قيد بى صبرى رها كن
بلا رو گر كند سويم ز هر سوىبده صبرى كه آرم سوى آن روى
بلا گر بر سرم بارد چو بارانكنم صبر و نگردم زان گريزان
اگر شمشير بر فرقم زند دوستببوسم دست او كاين بخشش اوست
جدا سازد اگر وى بند بندمز روى خوشه ها بر خود بخندم
كه اين مسكين نوازى هاى يار استتلطف هاى آن سيمين عذار است
و گر در نزد مردم خار گردمقرين بهجت بسيار گردم
كه اين ذلت مرا بهتر ز عزتكه از بعدش بود بهرم مذلت
اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَسائِلِكَ بِأَحَبِّها إِلَيْكَ ، وَكُلُّ مَسائِلِكَ إِلَيْكَ حَبِيبَةٌ، اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها .
اى خداوند حميد و مجيد ! و اى پروردگار هر سياه و سفيد ! اى خالق يكتا ! و اى رازق بى همتا ! به درستى كه اين بنده گمنام و اين اقل انام ، درخواست مى نمايم از تو ـ اى ملك علام ـ به حق درخواست هاى درخواست كنندگان از تو به دوست ترين درخواست هاى ايشان به سوى تو و محبوب ترين سؤال هاى ايشان در نزد تو و
1.فرازى از دعاى معروف كميل است كه اميرمؤمنان عليه السلام به صحابى خويش كميل بن زياد نخعى آموخت .