و آيه سوم سوره ضحى :
ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وما قَلى : پروردگارت نه تو را وانهاده و نه از تو رنجيده است».
اين روايات در چينش و تفاصيلشان متفاوت اند. طبق يكى از اين نقلها، علت تأخير [در نزول] وحى، بيمار شدن پيامبر به مدت دو يا سه شب بود. سپس زنى آمد و با گفتن اين كه خداوند او را وا نهاده است، پيامبر را به سخره گرفت. برخى روايات نام آن زن را مشخص كرده اند: امّ جميل، همسر ابولهب.
يكى از اين روايات ارتباط ميان داستان ام جميل و آيات سوره «مسد» درباره او «وامرأته حمّالة الحطب : ... و زنش آن هيمه كش...» با آيات سوره ضحى را چنين بيان مى كند: اندكى پس از گفتگوى ام جميل با پيامبر، وحى به تعويق افتاد. در آن گفتگو پيامبر تأكيد كرده بود كه اين آيات (سوره مسد) درباره ام جميل از سوى خدا نازل شده است. هنگامى كه [نزول] وحى به تأخير افتاد، وى نزد پيامبر آمده، ريشخندكنان گفت كه شيطان وى، او را رها كرده است. سپس آيات سوره ضحى نازل شد. روايتى ديگر نظرگاهى مخالف را مطرح مى كند:
وقتى توقف در [نزول] وحى رخ داد، خديجه بود كه نگران آن حضرت شد و از پيامبر پرسيد كه آيا خداوند او را وا نهاده است؛ آيات سوره ضحى به عنوان پاسخى محكم فرود آمد. روايتى ديگر، آيات سوره ضحى را با سوره كهف، آيه هاى 22 ـ 23 با نقلى متفاوت مرتبط مى سازد: كفار مكه با يهوديان درباره پيامبر مشورت كردند؛ يهوديان به آنان توصيه كردند كه سؤالات ويژه اى از پيامبر بپرسند تا او را بيازمايند كه آيا پيامبرى راستين است يا نه. همين كه آمدند و پرسشها را نزد او طرح كردند، پيامبر وعده داد كه پاسخ را روز بعد بدهد، بى آن كه عبارتِ «ان شاء اللّه » را بدان بيفزايد. سپس وحى به تأخير افتاد، اما پس از زمانى [نزول وحى ]از سر گرفته شد. روايتى خاص هم مى گويد سنگى به پيامبر زده شد و خون از انگشت وى جارى گشت؛ وى بيت معروف را خواند:
هل أنتِ إلاّ إصبع دَمِيتِ[ وفى سبيل اللّه ما لَقيتِ]
آنگاه خداوند از ارسال وحى دريغ كرد. اما پس از اينكه پيامبر را زنى در اين باره مورد تمسخر قرار داد، وى آيات نازل شده را بر زبان راند.
و سرانجام روايتى است داير بر اينكه جبرئيل نتوانست وارد منزل پيامبر شود و وحى را به او ابلاغ نمايد، زيرا توله مرده اى در زير بسترش افتاده بود. مدت به تعويق افتادنِ وحى،