كافى از او نداريم و وثاقت يا حسن حالش براى ما محرز نشده ، حديثش را ، اصطلاحا ، ضعيف مى شماريم نمى شود . گفت: چون صحّت و اعتبار چنين حديثى براى ما محرز نشده ، پس مجعول است ؛ همين طور ساير دستجات راويان ضعيف .
همچنين در آيه نبأ مى خوانيم:
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقُم بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُواْ أَن تُصِيبُواْ قَوْمَام بِجَهَــلَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَـدِمِينَ.۱
خداوند به مؤمنان فرمان مى دهد كه اگر فاسقى خبرى مهمّ نزدشان آورد ، در باره آن تحقيق نمايند (براى روشن شدن حقيقت حال ) مبادا با قومى از سر جهالت (و نا بخردى) برخورد كنند و سپس از كرده خود پشيمان گردند .
از اين آيه معلوم مى شود كه خبر راوى فاسق بدون تبيّن قابل اعتماد نيست ؛ زيرا او تقوا و نيروى درونى قابل اعتمادى ندارد كه وى را از دروغ بستن به خدا و پيشوايان معصوم عليهم السلامو ديگر گناهان بازدارد . امّا اگر با تبيّن حال ، قراين و شواهد صدق خبرش فراهم آمد ، ارشاد موجود در آيات و روايات و سيره عقلا از عمل به چنين خبرى نهى نمى كنند .
و چنانچه با تبيّن ، هيچ يك از جهات صدق و كذب حديث براى ما يقينى نشد ، نمى توانيم حديث را دروغ بشماريم ؛ زيرا اگر خبر فاسق ، حقيقتا يا حكما، مساوى با دروغ بود، قرآن و روايات به تبيّن حال يا توقّف از قبول يا ردّ خبرش فرمان نمى دارند .
به علاوه ، در احاديث فراوانى به شدت از ردّ و انكار احاديثى كه احتمال صدورشان از معصوم به طور قطع منتفى نيست ، نهى مى كنند ؛ چنان كه به زودى نمونه هايى از آنها را بر مى نماييم.
2 ـ 2 . عدم جواز انكار هر حديث ضعيف
تا بدينجا روشن شد كه حديث ضعيف مساوى با حديث مجعول نيست ، و عقل و شرع، انكار و تهاجم و دروغ شمردن هر حديث ضعيفى را جايز نمى دانند ؛ حتّى اگر راوى آن از معروف ترين وضّاعان و حديث سازان باشد ؛ همين طور ، اگر حديثى را با مضمونى غير قابل باور مشاهده كنيم . بلى اگر ظنّ يا اطمينان به مجعول بودنش يافتيم ، مى توانيم ظنّ يا اطمينان خود را به مجعول بودنش ابراز نماييم ، و يا حديث را از نظر دلالى يا سندى فاقد شرايط حجّيت و اعتبار معرّفى كنيم . نتيجه اين كه به قدر علم خود مى توانيم سخن بگوييم ، نه به اندازه جهل خويش .
تنها حديثى را مى توان انكار نمود كه به عدم صدورش از معصومان عليهم السلاميقين داشته باشيم ؛ خواه اين يقين از راه دليلى عقلى به دست آيد يا از دليلى نقلى .