سنجش يك حديث درباره مدلول حروف مقطعه - صفحه 68

2. متن حديث مورد نظر

ابواسحاق ثعلبى (م427ق) در تفسير خود، به نام الكشف والبيان، روايتى را درباره معنا و مدلول «الم» به امام جعفربن محمّد صادق عليه السلام نسبت داده است كه متن آن بدين شرح است:
و عن على بن موسى الرضا، عن جعفر الصادق، و قد سئل عن قوله «الم»، فقال: فى الألف ست صفات من صفات اللّه : الابتداء؛ لأنّ اللّه تعالى ابتدأ جميع الخلق، و الألف إبتدأ الحروف، و الاستواء: فهو عادل غير جائر، و الألف مستو في ذاته، و الانفراد: واللّه فرد و الألف فرد، و إتصال الخلق باللّه و اللّه لا يتصل بالخلق، فهم يحتاجون إليه و له غنىً عنهم. و كذلك الألف لا يتصل بحرف. فالحروف متصلة و هو منقطع عن غيره. واللّه باينَ بجميع صفاته من خلقه، و معناه من الإلفة، فكما أن اللّه سبب إلفة الخلق، فكذلك الألف عليه تألفت الحروف و هو سبب إلفتها. ۱
ترجمه اين حديث به تقريب چنين است:
از على بن موسى الرضا عليه السلام منقول است كه جعفر صادق عليه السلام در پاسخ پرسشى درباره «الم» گفت: «الف» ناظر بر شش صفت از صفات خداوند است:
1 . ابتدا؛ زيرا خداوند است كه آفرينش همه مخلوقات را آغازيد و الف نيز آغازگر حروف تهجّى است.
2 . استوا؛ خداوند عادل و مستوى است و الف نيز راست است و ميل و انحراف از طريق اعتدال در آن به چشم نمى خورد.
3 . انفراد؛ خداوند فرد و تنهاست و الف نيز چنين است.
4 . اتصال آفريدگان با خداوند؛ چه خداوند هيچ گونه اتصال و احتياجى به خلق ندارد؛ بلكه اين آفريدگان اند كه به او وابسته و به وى پيوسته اند.
5 . انقطاع خداوند از غير؛ الف با حروف ديگر پيوندى ندارد و از آنها منقطع است؛ بلكه حروف ديگر بدو پيوسته و به آن محتاج هستند. خداوند نيز با تمام صفات خود از خلق مباين و جداست.
6 . الفت؛ معناى الف از الفت است؛ همان گونه كه خداوند منشأ الفت مردم با يكديگر است، الف نيز مبدأ تأليف حروف و سبب اصلى ائتلاف آنهاست.

3. وضعيت سند حديث مورد نظر

چنان كه مشاهده مى شود؛ ثعلبى در اين جا سلسله راويان اين حديث را تا امام صادق عليه السلام ياد نمى كند. او در آغاز كتاب، منابع خود را برمى شمارد و طرق خود را به مفسران نخستين ياد مى كند تا به تكرار اِسنادها نيازمند نباشد. ۲ اما از مراجعه و مطالعه آن بخش از تفسير او، طريق نقل وى از امام صادق عليه السلام بر ما معلوم نمى گردد. بنابراين، چون روايت مورد بحث فارغ از اِسناد است، ما را راهى به بررسى سند و نقد بيرونى آن نيست، و ناگزير بايد به نقد متن بسنده كرد.

1.الكشف والبيان، ج۱، ص۱۴۰.

2.همان، ص۷۵ ـ ۸۵.

صفحه از 83