فقه الحديث از ديدگاه عرفا - صفحه 95

حلال، حرام و مباح را تشريع و بيان مى كند؛ در حالى كه اوليا فقط از صحّت و يقين آنچه كه اين رسول آورده خبر مى دهند تا آنجا كه اين ولى و مرشد به آن چيزى كه پروردگارش با آن از طريق پيامبر بندگانش را به بندگى مى خواند، آگاهى پيدا مى كند؛ زيرا اين ولىّ زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را درك نكرده تا همانند يارانش از او چيزى را بشنود. پس اين ولى يا مرشد با اين نوع خطاب به منزله كسى است كه از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله شريعت را شنيده است. ۱
همچنين مى گويد:
بعضى از ايشان (ولى يا مرشد) به پروردگار به دليل انگيزه خاصى مى نگرند؛ يكى مى گويد: «قلبم از پروردگارم سخن گفت». ديگرى ـ كه كامل تر از اوست ـ مى گويد: «پروردگارم با من سخن گفت». و استاد عارف ما اين گونه به اين قول مى نگرد و مى گويد: «شما دانش هايتان را از رسوم به جامانده مردگان مى گيريد، در حالى كه ما دانش خود را از زنده اى كه نمى ميرد گرفته ايم». ۲
در نتيجه اختلاف بين دو گروه، صاحبِ كشفْ شيوه اى با عنوان يقينى بودن، يعنى روشى برخلاف روش فقها مى پيمايد. ابن عربى شيوه فقها را به باد انتقاد گرفته و مى گويد:
افراد متأخر از فقها و محدثان علمشان را از مرده اى پس از مرده ديگر گرفته اند، و در اين علم نيز به غلبه گمان خواهند رسيد.
و نقل را برايشان بيشتر از شاهدى بر آنها با ويژگى تواترى كه بسيار كمياب است، به شمار نمى آورد.
آن چيزى كه از پيروان امامى اين مدرسه در خلال مراجعه به كتاب هاى معروف ديدم، عدم توجه جدى آنها به سندهاى حديثى است. بسيار نادر است كه كسى از ايشان شخصا به سندهاى حديث توجه كند. از اين رو، مى بينيم امثال ملاّصدرا در تفسير خود، بر روايات متعددى كه از ديگر فرق وارد شده، اعتماد مى كنند. شايد آنچه كه اين مسأله را براى ما روشن مى كند، سخنان ايشان در موارد مختلف در مورد حديث است؛ سخنانى كه نزد ايشان به تصحيح سند متون معروف است و نمونه هاى آن در تفسير الصافى ملاّمحسن فيض كاشانى مشهود است؛ در آنجا كه در مقدمه تفسيرش مى گويد:
لازمه اين موضوع مهم و ارائه تفسيرى اين چنين، فرد ناقدى آگاه است كه با نور خدا مى نگرد و روح القدس مؤيد اوست و به اذن خداوند صدق حديث و صحت آن را به واسطه روشنايى نورش مشاهد مى كند و كذب، فساد و ضعف آن را از لحن قول مى شناسد. در نتيجه، اخبار را با متون و سندها، بدون استاد تصحيح مى كند و علم را از خداوندى كه هيچ استادى ندارد، مى گيرد. ۳
ولى بعضى پرسش ها در اينجا خود را به وضوح و روشنى نشان مى دهند؛ از آن جمله كه آيا فعل ابن عربى و پيروانش هميشه منجر به استفاده از اين شيوه مى گردد؟ ديگر اين كه اين موضوع را

1.همان، ج۴، ص۸ .

2.الرسائل، ص۲۲۴.

3.تفسير الصافى، ج۱، ص۱۲.

صفحه از 104