ولايت نامه اميرالمؤمنين علیه السلام - صفحه 287

كه داشته باشد ، از من بيابد .
چون دل زار اين پريشان روزگار به محنت عاشقى گرفتار بود ، ناگزير به اين امر خطير ، اقدام مى بايست نمود ، وديگر مدّت ها در آن ولايت ، عَلَم مبارزت مى افراشتم . حالا كه اين حكايت در ميان سپاه ورعيَت مذكور شد ، جز قبول واطاعت آن ، چاره اى نداشتم . بعداز تعهّد اين كار ، پيش آن دلدار رفتم وشرح اين واقعه را به او گفتم وگفتم كه : در اين مفارقت بى اختيار ، مرا معذوردار وهمت از اين عاشق صادق ، دريغ مدار كه در راه محبّت تو سر نهاده ام ودر طريق وفاى تو دَرِ اين بلا را بر خود گشاده[ ام ] . تو نيز اگر توجّه خاطرى به اين فكار دارى ، طريق آن است كه رسم وفادارى را از دست نگذارى .
گفت : اى ابن عم وانيسِ خاطر پرغم ! بر تو هم ظاهر خواهد بود كه مرا نيز طاقت بار فراق نيست ؛ امّا چون دورى اى ضرورى روى نموده ، چاره چيست؟ خاطر از بار اندوه گران نمى بايد داشت وهمّت به حصول مواصلت مى بايد گماشت كه من هم تا هنگام مراجعت تو از خانه بيرون نمى آيم ودر ايّام غيبت تو درِ فراغت به روى خود نمى گشايم . ( نظم ) :

پس از جانان خود دورى گزيدهچه از جانان ، ز جان خود بُريده
وداع جان كردم ورو به راه آوردم ودر هر قدمى فرات وجيحون از چشمِ پرخون مى گشودم و به كام ناكامى ، راه مقصود مى پيمودم واين مضمون را تكرار مى نمودم :

اى به ناكام مرا از رخ تو مهجورىخود كه باشد كه به كام از تو گزيند دورى
اكنون شش ماه است كه زهر مفارقت مى چشم و بار مهاجرت مى كشم تا به امروز كه به اين مقام رسيدم وبه اين دام گرفتار گرديدم . شرح حال وسرگذشت من اين است وآه حسرت من از براى همين است .
آن منبع مرّوت واحسان ، چون شرح اين داستان استماع نمود ، از آن جا كه كَرَم

صفحه از 303