ولايت نامه اميرالمؤمنين علیه السلام - صفحه 290

منزل هدايت رساند ونظر مرحمت به حال اين غريق بحار معصيت اندازد وكلمه شهادت بر زبان اين لبْ تشنه وادى ضلالت ، جارى سازد .
آن منبع مروّت وسپهر جود ، چون تضرّع وابتهال او را ملاحظه فرمود ، نظر مرحمت به حال او گماشته و روى گَردآلودش را از خاك مذلّت برداشته ، به انواع ملاطفتش بنواخت وبه شَرَف اسلام وايمانش مشرّف ومستسعد ساخت وفرمود كه : «خاطر از بار تفرقه ، فارغ دار ومن بعد ، حصول مقاصد خود را به الطاف حضرت آفريدگار بازگذار كه من نيز با خود قرار دادم كه به لطف كريم كارساز تا مدّعاى تو را حاصل نسازم ، به امر ديگر نپردازم .
پس قنبر حَسَب الفرمان آن سلطان سپهر مكان ، دُلدُل را حاضر ساخت و آن حضرت ، ظلّ مكرمت بر كمر آن مَركب همايون انداخت وبعد از آن ، رعد و قنبر را به شَرَف تقرّب ، سرافراز فرمود ودست هاى مبارك در كمر هردو استوار نمود وفرمود كه : «چشم هاى خود را به ببنديد وتا رخصت من نباشد ، مگشاييد» وبعد از بستن چشم ايشان ، هر دو را به قوّت ولايت از زمين در رُبود و روى توجّه به جانب آن ولايت فرمود وهمچنان از طرفى رعد واز طرف ديگر قنبر را از كمر درآويخته ، وآن مَركب بادْ رفتارِ برقْ كردار را بر انگيخته ، به طى ارض شش ماهه ، راه را به يك طرفة العين به پايان رسانيد و ايشان را پيش آن شهر بر زمين نهاده ، فرمود كه : «ديده بگشاييد» .

چون چشم گشاده ، آرميدندخود را به كنار شهر ديدند
رعد از كمال تحيّر وتعجّب ، مدهوش گشته ، بيفتاد وبعد از رفع بيخودى ، سر در پاى آن مظهر العجائب نهاد وظهور اين ولايت نيز باعث ازدياد اعتقادش گشته ، ديگر باره ، عذر گناه وعصيان خود خواست واين نوبت ، از طيب خاطر ، زنگ شرك از صفحه دل سترده ، به محبّت شاه ولايت برآراست . آن شاه بنده نواز ، بازش به نوازش بى غايت سرافراز كرده ، فرمود كه : «پاى ثبات وقرار ، استوار كن وهمين لحظه ،

صفحه از 303