ولايت نامه اميرالمؤمنين علیه السلام - صفحه 291

ملاحظه عجايبات ديگر از آثار قدرت پروردگار كن» .
پس به جانب دروازه شهر شتافتند وچون خسرو به ولايت ديگر رفته بود ، شهر را از او ولشكرش خالى يافتند . در اين حالت ، دختر خسرو با مردم بسيار از درِ حصار بيرون آمده ، رعد كه ايشان را ديد ، رنگش متغيّر گشته ، مضطرب گرديد ، گفت : يا حضرت ! اينها همان جماعت اند كه قبل از اين ، حكايت ايشان به خدمت عرض كرده ام وناوك عشق اين دختر است كه بر جگر خورده .
واز آن جانب ، دختر چون اميرِ صفدر را به نوعى كه مذكور خواهد شد ، در واقعه ديده بود ، بشناخت ، پيش تاخته ، بى اختيار خود را از مَركب انداخت وسر در قدمِ آن سرور نهاده ، گفت كه : اى مقتداى زمره اسلام! واى شاه ملايك احترام ! اوّل كام مرا از كلمه شهادت شيرين ساز كه لوح خاطر از شرك وضلالت پاك سازم وبعد از آن ، به شرح احوال خود پردازم .
حضرت امير ، اوّل كلمه شهادت بر او عرض فرمودند وبعد از آن ، شرح حال وسبب اسلام تفحّص نمودند . گفت : يا مولا ! دوش در واقعه ديدم كه درى از آسمان گشود و باغى در نظر من جلوه نمود كه خاك خشك وترش از مشك اَذفر وعنبرِ تَر بود ، اصل وفرع اشجارش تمامى از زر ، وبرگ وبارش از زمرّد وياقوتِ احمر ، انهار آب حيوان در پاى اشجارش روان ، ومجموع سنگ ريزه هاى آن ، عقيق ومرجان ، گل سرخش نمونه لعل آبدار ، ونسرينش مشابه درّ ولؤلؤى شاهوار ، فرّاش باد صبا خس وخاشاك سبزه اش را رُفته ، وگل هاى رنگارنگ در ميان آن شكفته . ( نظم ) :

صد هزاران گُل شكفته در اوسبزه بيدار وآبْ خفته در او
گل او هر كدام از رنگىبوى هر گل رسيده فرسنگى
صحن چمنش به انواع مطعومات ومشروبات مرغوبه آراسته ، ودرختانش به الوان فواكه وثمرات مطلوبه پيراسته ، ودر ميان آن باغ ، منازل وقصور عاليه در غايت رفعت برافراخته ، ودست قدرت ، حصار وجدار آنها را از گوهر وزر ساخته

صفحه از 303