ولايت نامه اميرالمؤمنين علیه السلام - صفحه 295

شد كه دين ومذهب شما برحق بوده ، ودريغ از عمر ما كه در كفر واديان باطله فرسوده [ شد ]ودر مدّت عمر ، هيچ پهلوانى پشت مرا بر زمين نرسانيده بود وديده من در عرصه روزگار پهلوانى به زور وقوت تو نديده . حالا از روى مرحمت ، كلمه اسلام تلقين كن وكام ودهان مرا هم به شهد شهادت ، شيرين كن ونظر عنايت از حال من دريغ مدار ومرا نيز درزمره بندگان وچاكران خود درآر .
آن حضرت از اين حالت به غايت خوش حال گشته ، بعد از اداى تكبير بشَرَف اسلامش مشرّف ساخت وپرتو عاطفت به حال فرزندان وسپاهش انداخت .
آن جماعت ، چون ملاحظه آن شجاعت وخَرق عادت نموده بودند وحال پادشاه خود را نيز بدين منوال مشاهده نمودند ، همه به يك بار ، امان خواسته پيش دويدند وسر در پايش نهاده ، به دين مبين گرويدند . رعد ودختر هم پيش آمده ، عَلَم تهنيت برافراختند وصداى تكبير به فلك اثير انداختند .
بعد از آن ، رعد شرح بخشيدن سر ومكارم ديگر از آن حضرت وقطع راه شش ماهه به يك ساعت پيش خسرو بيان نمود وخسرو را از استماع آن حكايات ، لحظه به لحظه اعتقاد مى افزود . پس چون در ميان شهر وسپاه خود عَلَم اسلام برافراخت ، رعد را به خدمت آن حضرت روانه ساخت واستدعاى آن نمود كه اگر تواند بود ، پرتو عاطفت به درون شهر وحصار اندازند وبه اين مكرمت ، اهل اين ولايت را سرافراز سازند وبه يُمن مقدم همايون ، لحظه اى كلبه بندگان خود را زينت دهند ومحقّر هديه اى كه به نظر كيميا اثر رسانند ، به قبول آن منّت به جان غلامان نهند .

از آن طرف نپذيرد كمالشان نقصانوز اين طرف شرف روزگار ما باشد
چون رعد به خدمت آمده ، عرض اين مدّعا نمود ، حضرت درجواب او فرمود كه : «من ردّ التماس شما نمى كنم ، امّا دو روز شد كه به ملازمت بهترين كاينات نرسيده ام وديدار مبارك آن خلاصه موجودات را نديده . يحتمل كه خاطر انور آن سرور از رهگذر غيبت من مكدّر باشد واگر زياده از اين توقّف جايز دارم ، مى ترسم

صفحه از 303