ولايت نامه اميرالمؤمنين علیه السلام - صفحه 297

نبوت و ولايت سرافراز بود ، شَرَف اجازت حاصل كرده ، به وطن اصلى مراجعت نمود .
منقبت حضرت امير المؤمنين ـ عليه الصلاة والسلام ـ ۱
اميدم از كَرَم ذوالجلال حاصل شدكه جان خسته به عزّ وصال ، واصل شد
كسى كه ساخت به غم هاى هجر ، يافت كمالدلى كه سوخت ز سوداى عشق ، كامل شد
هزار حيف از آن كس كه بى محبت زيستدريغ از آن كه ز لذّات عشق ، غافل شد
دل از شواغل دنيا ببايدش پرداختكسى كه او به مهمّات عشق ، شاغل شد
خوشا كسى كه زقيد زمانه مجنون وارگذشت ودر نظر اهل فهم ، عاقل شد
هزار شكر كه صبح وصال ، طالع گشتهزار شكر كه شام فراق ، زايل شد
هزار شكر كه محنت نهاد رو به كمىهزار شكر كه گردون به مهر مايل شد
هزار شكر كه بگذشت چرخ از سر كينزمانه ام پىِ نيل مراد ، عاجل شد
بر آستان شهى سر نهادم از سرِ صدقكه درگَهَش ز شَرَف قبله قبايل شد
امير وسرور مردان ، علىّ عالى قدركه عقل پى به كمالش نبرد و راجل شد
شهنشهى كه در اجراى شرع احكامشحديث او ز همه ، قاطع دلايل شد
شد « إنمّا » ز سما در ولايتش منزلچو « هل أتى » كه ز بهر عطاش نازل شد
شكست قدر سپهر از علوّ منزلتشپىِ شكستن بت ، چون نبيش حامل شد
به ضرب دست ولايت چو در ز خيبر كَندفلك ، شاكر آن ساعد واَنامل شد
خلافتش چو به روز غدير يافت قراردعاوى همه اهل خلاف ، باطل شد
شراره غضبش تا نسوزد اعدا رازلال مرحمتش در ميانه حايل شد
نهال دوستيش بر سرى كه سايه فكَندز صفحه دل او مهرِ غير ، زايل شد
به راه عترت او هر كه جان نثار نكردز جهل ، در طلب جاه خويش ، كاهل شد
ز بحر فيض وعطايش كسى كه لب تَر كردمحيط دانش ومستجمع فضايل شد
ز معدن كَرَمش يافت گوهر مقصودز درگهش گهرافشان كسى كه سائل شد
كسى كه در نظر زمره غلامانش قبول يافت به هر دو سراىْ مُقبِل شد
يقين كه داشته در سر ، نشانه اقبالبه سجده در او هر سرى كه قابل شد
دلم چو مرغ جفا ديده ، نيمْ بسمل بودبه خاك درگه او تا رسيد ، بسمل شد
به سان گَرد فكندم به درگهش خود راز گَرد ره درآن روضه ام چو منزل شد
غبار درگه او خواستم به ديده كنموليك چون كنم از آب ديده ام گل شد
چه روضه است كه در پيش رفعتش هرشبفلك زمين ، مه ومشترى مشاعل شد؟!
چه درگه است كه در پيشگاه حشمت اوسپهر ، خاك ومَه وانجُمش اَرامِل شد؟!
چو ماه يافت قبول غلامى اش جوزابه گردنش پى دفع قضا حمايل شد
دل پرآتشم از چاك سينه شد ظاهرچو احتياج به قنديل وشمع محافل شد
شها به راه تو هركس كه قلب شد لقبشميان خلق ، ابوجهل وار جاهل شد
كسى كه نيست محبّ تو، هست درخور ناربهفرض اگر شيشه اش شصت وچلّه اش حل شد
به صد وسيله خلايق نجات خود طلبندگداى كوى تو مستغنى از وسايل شد
چو حلقه دَرِ تو طوق گردن جان گشتدگر مفارقت از درگه تو مشكل شد
تو برترى ز سليمان كه قدر جنّ ومَلَكبه خاك راه تو نازل تر از اَنامِل شد
رساله اى كه به مدح وثنات گشت تمامز قدر ومرتبه ، سردفتر رسايل شد
طواف خاك درت خلق را كه شد روزىبه يُمن دولت واقبال شاه عادل شد

1.بعضى ابيات اين چكامه را كه از جهت وزن وقافيه نارساست ، همان گونه كه در نسخه بود ، آورده ايم .

صفحه از 303