مُصَنَّف عبدالرزّاق صنعانى - صفحه 101

عجيب مى نمايند.
به سراغ تراجم و منابع رجالى برويم. هم چنان كه در بالا گذشت، اين گونه منابع به دلايل روش شناختى، به تعاملى جداگانه نيازمندند؛ چرا كه اعتبار نقل هاى رجالى، به همان اندازه محل مناقشه است كه وثاقت روايات و نقل هاى فقهى اوليه. بر اساس منابع رجالى، عبدالرزاق در هجده سالگى در درس هاى عالم مكى، ابن جُريج (م150ق) به هنگام سفر وى به يمن، احتمالاً در سال 144 هجرى شركت مى كرده است. ۱ گفته شده كه مَعمَر بن راشد (م153ق) مهم ترين استاد عبدالرزاق بوده است. او ـ كه اصالتا بصرى بود ـ بعدها در صنعا، زادگاه عبدالرزاق رحل اقامت افكند. عبدالرزاق مدت هفت تا هشت سال، احتمالاً از سال 145 تا زمان مرگ مَعمَر در 153 هجرى، نزد او تحصيل مى كرد. ۲ سفيان ثورى كوفى (م161ق) در سال 149 ق، در يمن بوده است ۳ و عالم مكى سفيان بن عُيَنية (م198ق) در سال هاى 150 و 152 ق، آنجا بوده است. ۴ بسيار محتمل است كه عبدالرزاق بخش اصلى مطالبى را كه از اين راويان نقل مى كند، در اين مدت دريافت كرده باشد. با اين حساب، اطلاعات موجود در منابع رجالى درباره اساتيد عبدالرزاق، با يافته هاى ما از خود المُصَنَّف در باب مهم ترين منابع كار وى تطبيق مى كند.
اين نكته مهم را بر اين همه بايد افزود كه اين چهار تن، يعنى مهم ترين اساتيد عبدالرزاق را در شمار نخستين مؤلفان آثار مشابه از همان نوع [:مُصَنَّف]، دانسته اند. آنها در تدوين مُصَنَّف، پيشگام بوده اند. نقل است كه ابن جرُيج، احتمالاً يكى از اولين مصنَّف نگاران، اثرى به نام كتاب السنن داشته؛ ثورى الجامع الكبير و الجامع الصغير؛ و ابن عُيَنية، كتاب الجوامع فى السنن و الأبواب نوشته است. ۵ تا آن جا كه من مى دانم، نامى براى كتاب هاى مَعمَر در منابع تراجم و رجال نيامده است. ظاهرا تمام اين آثار از دست رفته اند، اما روشن است كه [اين آثار] حتما منابعى بوده اند كه عبدالرزاق المُصَنَّف خود را با استفاده از آنها گرد آورده است. اين كه مؤلف كتاب الجامع ـ كه به پيوست المُصَنَّف آمده ـ نه خود

1.تقدمة المعرفة لكتاب الجرح و التعديل، ص۵۲ به بعد؛ تهذيب التهذيب، ج۶ ، ص۳۱۱ ـ ۳۱۲؛ ميزان الاعتدال، ج۲، ص۱۲۷.

2.ر.ك: كتاب الجرح و التعديل، ج۳، ص۳۸؛ تذكرة الحفاظ، ج۱، ص۳۶۴؛ ميزان الاعتدال، ج۲، ص۱۲۶ (به جاى عُمَر، بخوانيد: مَعمَر).

3.ر. ك: كتاب الطبقات الكبير، ج۵ ، ص۳۶۵ (شرح حال ابن عُيَنية؛ مأخذ اين اطلاع درباره سفيان، ابن عُيَنية است)؛ تذكرة الحفاظ، ج۱، ص۳۴۹ (شرح حال هشام بن يوسف؛ مأخذ اين اطلاع ابراهيم بن موسى است)؛ تهذيب التهذيب، ج۶ ، ص۳۱۱ و ۳۱۳.

4.طبقات الكبير، ج۵ ، ص۳۶۵.

5.ر. ك: الفهرست، ص۳۱۳ ـ ۳۱۶. به گفته ابن نديم، ابن عُيَنية كتابى نداشته است، بلكه مردم تنها از او سماع مى كرده اند. البته اين لزوما بدين معنا نيست كه او رواياتش را نمى نوشته است، بلكه صرفا بدين معناست كه او از كتاب در تدريسش استفاده نمى كرده يا كتابى را براى استنساخ در اختيار شاگردانش قرار نمى داده است. آثار زير به او منسوب است كه با توجه به آنچه گذشت، بايد محصول ثبت درس هايش از جانب شاگردانش باشد: تفسير (ر. ك: الفهرست، ص۳۱۶) و كتاب الجوامع فى السنن و الأبواب (ر. ك: قوت القلوب، ج۱، ص۳۲۴ و كتاب سزگين درباره منابع بخارى به زبان تركى با عنوان Buhârî nin kaynaklari، ص۴۲). براى جامع مَعمَر، ر. ك: مقاله سزگين كه به زبان تركى در مجله تركيات انتشار يافته است: F. Sezgin, ``Hadis musannefatnn mebdei ve Mamer b. Râidin Câmi(i), Türkiyat ۱۲ (۱۹۵۵) ۱۱۵-۳۴.

صفحه از 120