مُصَنَّف عبدالرزّاق صنعانى - صفحه 102

عبدالرزاق، بلكه بى شك استاد او مَعمَر بوده است، استدلال من را بيش از پيش تأييد مى كند.
شواهد فوق به اين نتيجه مى انجامند كه بخش اصلى المُصَنَّف عبدالرزاق، با گردآورى روايات از آثارى قديمى تر با حجم هاى متفاوت تهيه شده است كه مى توان آنها را، دست كم تا حدودى، از روى أسانيد بازسازى كرد. عبدالرزاق، چهار منبع اصلى خود را بين سال هاى 144 تا 153 هجرى به دست آورده است. اين آثار طى نيمه اول قرن دوم هجرى تدوين يافته، در رديف قديمى ترين مجموعه هاى حديثى و متون فقهى نسبتا بزرگ به شمار مى آيند.

سوم

حال سؤال اين است: آيا مى توان اعتبار (authentity) رواياتى را كه در منابع اصلى عبدالرزاق آمده اند، اثبات كرد. اين امر بايد در مورد هر يك از منابع مستقلاً تعيين شود. اما به عنوان يك راه حل آزمايشى، من نقل هاى عالم مكى ابن جُريج را برگزيده ام كه بيش از يك سوم كل المُصَنَّف را دربر مى گيرد. ۱ از اين مجموعه بيش از پنج هزار حديثى، نزديك به بيست درصد نمونه گزينشى بررسى شد. ۲ نتايج زير از اين نمونه گيرى استخراج شده است.
بنابر اطلاعاتى كه ابن جُريج درباره مأخذ مطالبش مى دهد، روايت وى از راويان بسيار فراوان و مختلفى اخذ شده است. بزرگ ترين بخش آن، نزديك به 39 درصد، از عطاء بن أبى رَباح رسيده است. پنج عالمى كه در پى مى آيند، بر روى هم 25 درصد را تشكيل مى دهند: عمرو بن دينار (هفت درصد)، ابن شِهاب (شش درصد)، ابن طاووس (پنج درصد)، ابوزبير (چهار درصد) و عبدالكريم (سه درصد). پنج فرد بعدى، با هم تنها هشت درصد را تشكيل مى دهند: هشام بن عروة و يحيى بن سعيد (هر كدام دو درصد)، ابن أبى مُلَيكَة، موسى بن عقبة و عمرو بن شعيب (هر كدام بين يك تا يك و نيم درصد). گروه بعدى، متشكل از ده اسم، هفت درصد را به خود اختصاص مى دهند؛ هر كدام فقط بين يك تا نيم درصد. بيست درصد باقى مانده از 86 نفر رسيده است، از هر يك رواياتى چند. آراى فقهى خود ابن جُريج بسيار نادرند (يك درصد).
اين پراكندگى غريب راويان در اثر ابن جُريج، به نظر من، دليلى به سود اين نظر است كه البته پيشاپيش هم نمى توان كنارش گذاشت: اين كه بگوييم او دروغ پردازى است كه رأى خويش و اعمال و آراى فقهى پذيرفته شده در مكه در زمان خودش را بر گردن عالمان نسل هاى پيشين انداخته است. چرا او بايد جعل كردن را تا اين اندازه براى خود دشوار ساخته باشد؟ آيا اين منطقى تر نيست انتظار داشته باشيم كه دروغ پرداز، يك نفر يا نهايتا معدودى از مشهورترين فقيهان پيشين را، آن هم با پراكندگى كمابيش مشابه نام ببرد؟ چرا او بايد با معرفى گروهى از مُخبران كم اهميت و اضافى، اين

1.ر. ك: صفحات آغازين همين مقاله.

2.المصنَّف، ج۶ و ۷، ش۱۰۲۴۳ ـ ۱۴۰۵۳ (كتاب النكاح، كتاب الطلاق).

صفحه از 120