مُصَنَّف عبدالرزّاق صنعانى - صفحه 106

مطرح مى كند:
متن اصلى احاديثى را كه به نام او [: نافع] است، بايد به محدثانى مجهول در نيمه نخست قرن دوم هجرى نسبت داد. ۱
[اشكال اساسى در اين شيوه استدلال آن است كه] وقتى در مقام تبيين علت تعارض در نقل ها، معتقد شويم به جاى يك راوى نام برده شده در متن، جاعلان مجهول متعددى دست اندركار بوده اند، عالمان فنّ اين توجيه را دليل معقولى نمى يابند؛ چرا كه مسأله را از سطح واقعيت ها ـ كه قابل بررسى است ـ به فضاى حدس و گمان منتقل مى كنند. من اكنون بر سر آن نيستم عليه اين احتمال استدلال آورم كه در قرن اول و دوم هجرى، جاعلان احاديث و اَسانيد وجود داشته اند. بدون شك، بررسى اين امر يكى از مهم ترين وظايف تاريخ نگاران است كه آيا واقعا روايات و سلسله اَسانيد، ساختگى اند يا نه؛ و اگر چنين است، چگونه، كجا و چرا ساخته شده اند. شاخت خودش به اين واقعيت ـ كه منتقدان مسلمان احاديث به خوبى بر آن واقف بوده اند ـ اشاره مى كند كه اَسانيد در جوامع حديثى متأخر، بسيار بهتر و كامل تر از موارد متقدم اند. اين نقطه عزيمتى مناسب در تلاش براى چهره بردارى از جعل و ترميم اَسانيد و مؤلفان آنهاست؛ اما صرف اين واقعيت ـ كه احاديث و اَسانيد آنها ساخته شده اند ـ نمى تواند به اين نتيجه بيانجامد كه همه آنها موهوم اند يا اين كه نمى توان، با درصدى از اطمينان، اصيل را از تقلبى تشخيص داد.
بررسى يك سلسله سند در يكى از مجموعه هاى حديثى اوليه، يعنى مطالب ابن جُريج در المُصَنَّف عبدالرزاق، نشان مى دهد كه جداسازى روايات قابل اعتماد از روايات مشكوك يا نامشخص امكان پذير است. مقايسه نقل هاى اين مرحله زودهنگام (نيمه اول قرن دوم هجرى) با نقل هاى مجموعه هاى بعدتر نيمه دوم قرن سوم و بعد از آن، قطعا مى تواند تصويرى روشن از گسترده جعل، دروغ پردازان و انگيزه هاى آنان به دست دهد. اين امر قطعا موضوع پژوهش هاى آتى خواهد بود. ۲

چهارم

قابل اعتماد بودن ابن جُريج و اعتبار منابع او را بيش از اين هم مى توان بررسى كرد. براى اثبات اين

1.Schacht. Origins, p ۱۷۹ and passim.

2.يُنبُل اخيرا از نو به مسئله اعتبار حديث پرداخته است. تكيه اصلى او بر اطلاعات رجالى (شخصيت نگارى)، به ويژه مطالب ابن حجر و نيز آن دسته از احاديث نبوى است كه در مجموعه هاى حديثى كهن و غير آن، متعلق به قرن سوم هجرى و بعد از آن آمده است. نگاه كنيد به اين كتاب وى در باب حديث اسلامى: G.H.A. Juynboll, Muslim Tradition: Studies in Chronology, Provenance and Auyhorship of Early Hadth (Cambridge, ۱۹۸۳). پژوهش هاى او نتايج ارزشمندى در پى داشته است، به ويژه در باب گسترش و شيوه هاى جعل إسناد كه بعضا براى خود عالمان مسلمان هم شناخته شده بوده است. با اين احوال، وى با تندى با مصنف هاى اوليه همچون المصنف عبدالرزاق و ابن أبى شيبة بر خورد كرده است. به نظر من، اين آثار، همان گونه كه در اين مقاله بحث خواهد شد، ايده هاى بسيار جديد و جالبى را به ما عرضه مى دارند.

صفحه از 120