مُصَنَّف عبدالرزّاق صنعانى - صفحه 114

سياق نيز به عمل عايشة استناد مى كرد: «كَانَت عَائِشَةُ تَأمُرُ بِذلِكَ بَنَاتِ أخِيهَا.» ۱ بى شك، اين روايت با روايت تفصيلى تر از عروة، بدانسان كه در مُوَطَّأ حفظ شده، مرتبط است. در آن جا آمده است: «عايشة از اين روش در خصوص مردانى استفاده مى كرد كه مايل بود به آنها اجازه ملاقات دهد. او عادت داشت كه به خواهرش ام كلثوم بنت ابى بكر [...] و دختران برادرش (فَكَانَت تَأمُرُ أختَهَا أم كُلثُوم [...] وَ بَنَاتِ أخِيهَا) فرمان دهد تا مردانى را كه مى خواست اذن ورود دهد، شير دهند.» ۲
بنابراين عطاء قبل از اين [پيشتر از مالك] از روايت عايشة مطلع بوده است. او و ابن شِهاب هر دو مطلب خود را از يك مأخذ به دست آورده اند، چه بعيد است كه عطاء در مجلس درس ابن شِهاب جوان تر از خود حضور يافته [و مطالب را از او گرفته] باشد. بنابه گفته ابن شِهاب، عروة بن زبير مؤلف داستان بوده است. او از معاصران مسن تر عطاء و در عين حال، از مخبران وى براى احاديث ديگر بوده است. بنابراين به نظر بسيار محتمل مى رسد كه عروة مأخذ عطاء هم باشد. با اين حساب، روايت مربوط به عايشة، آن گونه كه در مُوَطّأ آمده است، بايد نقلى اصيل از عروة تلقى شوند كه در اين صورت، تاريخ شكل گيرى اش نيمه دوم قرن نخست هجرى خواهد بود، نه نيمه قرن بعدى.

پيامبر

عطاء به ندرت در «پاسخ»هايش به پيامبر صلى الله عليه و آله ارجاع مى دهد. از ميان 200 مورد «پاسخ» بررسى شده تنها در سه مورد، آن هم به كنايه به ايشان اشاره شده است. علاوه بر اين، اظهارات معدودى درباره پيامبر صلى الله عليه و آله هست كه از طريق سؤال هاى ابن جرُيج مطرح مى شوند. هيچ يك از اين روايات اِسناد ندارند؛ اما گاه اين تعبير در آغاز ديده مى شود: «بَلَغَنَا أنَّ النَّبِىَّ / رَسُولَ اللّه ...». ۳ در «املاء»هاى عطاء نسبت نقل از پيامبر تا حدى بيشتر است (6 درصد). در بخش «پاسخ»ها، تنها بخشى از احاديث يا ارجاع و اشاره اى به آنها يافت مى شوند؛ حال آن كه بيشتر احاديث نبوى در بخش «املاء» كامل و مفصل اند. فقط يك چهارم آنها إسناد دارند، گواين كه هميشه هم سندشان كامل نيست.
عطاء احاديث مربوط به پيامبر صلى الله عليه و آله را بسيار بيشتر از آنچه عملاً در استدلال هاى فقهى اش بهره گرفته، مى شناخته است. اين حقيقت را مى توان از رواياتى فهميد كه در آنها ابن جُريج ـ بعضا پس از

1.المُصَنَّف، ج۷، ش۱۳۸۸۳.

2.ر. ك: همين مقاله، بيشتر، پانويس ۴۷. براى بحثى تفصيلى تر درباره اين روايت و نقل هاى مشابه آن، ر. ك: مقاله آتى من [در باب منابع فقه زُهرى، به آلمانى، با اين مشخصات كتاب شناختى]: H. Motzki, ``Der fiqh des Zuhr: Die Quellenproblematik, Der Islam ۶۸ (۱۹۹۱). واژه عربى «أرضَعَ» كه در اين روايات به كار رفته است، واقعا معناى «از پستان شيردادن» مى دهد كه در اين مورد خاص شايد با اختلاط شير پستان با نوشيدنى يا خوراكى اى بوده است. به اين طريق «رابطه رضاعى» به وجود مى آمده كه از همان مرتبت فقهى «رابطه خونى» برخوردار بوده است: ازدواج يا هرگونه رابطه جنسى بر «منسوبان رضاعى» حرام بوده است؛ بنابراين مى توانستند با يكديگر بدون محدوديتى تعامل داشته باشند.

3.همان، ج۶ ، ش۱۰۹۶۹؛ ج۷، ش۱۲۶۳۲.

صفحه از 120