مقدمه ‏اى بر صحيفه سجاديه - صفحه 72

هيچ و پوچ بودن خويش اعتراف كند، آن هم با تعابيرى كه به شكلى شگفت انگيز براى كسى مانند زين العابدين كه پيروانش او را صاحب قداست بالايى مى دانند، صريح است. در صحيفه مى توان معنويت اسلامى ـ يعنى آن بعد از دين اسلام كه با واقعيت عملى و زنده رابطه شخصى بين انسان و خدا سر و كار دارد ـ را در حالى كه به كلى ترين زبان ها بيان شده است، مشاهده كرد. اين زبان، زبانى است كه نشان گر تمايل شديد و آشكار روح براى تكامل است.
تمام ديدگاه ها و نگرش هاى اسلامى را مى توان به توحيد يا اقرار به يگانگى خداوند كه در اولين بخش از شهادتين به آن اشاره شده است، برگرداند: «هيچ خدايى جز اللّه نيست». همان طور كه مراجع مسلمان طى تاريخ اسلام بارها آن را تأييد كرده اند، اين، اس و اساس پيام قرآن است. صحيفه يك نمونه بسيار جذاب از معناى اين عبارت در شكل شخصى و عملى آن، و نه شكل انتزاعى كلام و متافيزيك، را فراهم مى آورد. اصلى ترين موضوع صحيفه را مى توان به صورت تقريرهاى مختلفى درآورد كه اين كار صرفا قراردادن صفات مثبت انسانى در الگوى مربوط به بخش اول شهادتين، انجام مى شود: «هيچ خيرى نيست جز در خداوند»، «هيچ توبه اى نيست مگر به لطف خداوند»، «هيچ سپاسى نيست مگر به واسطه خداوند»، «هيچ صبرى نيست مگر با كمك خداوند»، «هيچ شناختى نيست مگر در خداوند»، «هيچ عشقى نيست مگر آن كه از جانب خداوند شروع مى شود». مكمل اين ديدگاه، آن است كه هر صفت منفى به نفس انسانى متعلق است: «هيچ شرى نيست مگر در من»، «هيچ غرورى نيست مگر در نفس من»، «هيچ بى صبرى نيست مگر در نفس من»، «هيچ جاهلى نيست جز من»، «هيچ نفرتى نيست جز در درون من».
مراجع متأخرتر بارها اولين پيامبر و همسرش يعنى آدم و حوّا را به عنوان نمونه قرآنى نگرش ملامت نفس ـ كه لازمه شهادتين است ـ ذكر مى كنند. هنگامى كه آدم و حوا از اطاعت فرمان پروردگارشان سر باز زدند، گفتند: «رَبَّنَا ظَـلَمْنَآ أَنفُسَنَا» (سوره اعراف،آيه 23). در مقابل، ابليس ـ كه تجسم رغبت نفس انسانى به غرور، خودمحورى و غفلت است ـ به خداوند گفت: «فَبِمَآ أَغْوَيْتَنِى ...» (سوره اعراف، آيه 16). ديدگاه نبوى اين است كه هرگونه شر، گناه، خطا، لغزش، سقوط، غفلت، قصور و مانند آن را بايد به خود نسبت دهيم، حال آن كه ديدگاه شيطانى اين موارد را به خداوند و يا به ديگران نسبت مى دهد. مطرح كردن مسؤوليت خداوند در اين موارد ـ كه البته تأكيد سنت اسلامى بر وحدانيت خداوند و تمايل آن به نفى علل و عوامل ثانويه، در اين ديدگاه بى تأثير نبوده ـ نمونه اى بارز از بى ادبى و نادانى است، زيرا باعث مى شود كه انسان نفس خود را دقيقا همان جايى كه تأثير حقيقى بر ماهيت اشيا دارد، يعنى پديدار شدن شر و پليدى در جهان، انكار نمايد.
خلاصه آن كه «شهادت» در عمل به اين معناست كه بنده هيچ است و خداوند همه چيز. هر چيز مثبت كه بنده مالك آن است، خداوند به او داده است، در حالى كه نقص ها و خطاها به صفات خاص خود او بازگشت دارد. اگر در سختى ها صبور و شكيباست، اين عطيه اى از جانب خداست، ولى اگر

صفحه از 87