مقدمه ‏اى بر صحيفه سجاديه - صفحه 80

و مراجع معنوى، مى يافتند. عشق ورزيدن به خداى متكلمان ممكن نبود. ۱
به طور خلاصه، فقها و متكلمان به دليل ماهيت رشته تخصصى خود، تعالى و بعد خداوند را مورد تأكيد قرار مى دهند. برخلاف آنان مراجع معنوى همان گونه كه خداوند در قرآن و حديث خود را توصيف كرده است، از او سخن مى گويند و بر نزديكى او نسبت به همه مخلوقات اذعان دارند. از آن جا كه خداوندِ قرآن عمدتا خداوندِ رحمت و همدردى و خداوندِ صميميت و دل مشغولى است، مراجع معنوى بر بعد شخصى رابطه خدا و انسان تأكيد مى كنند. آنان بر نزديكى و حلول خداوند پاى مى فشارند و غالبا آيات قرآنى مانند آيات زير را به ما يادآور مى شوند:
1. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (سوره بقره، آيه 115).
2. «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ» (سوره حديد، آيه 4).
3. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَـنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (سوره ق، آيه 16).
از آن جا كه حيطه شريعت در اصل حيطه عمل است، به امور بيرونى و ظاهرى كه قوانين پادشاهى در دوردست ها بر آن حاكم است، مى پردازد. كلام جدلى و عقلانى است و بيشتر دل مشغول صفات الهى يك خداى متعالى است، نه ابعاد انسانى رابطه با خدايى كه حال در جهان است. قرآن و حديث بذرهايى را كه شريعت و كلام از آن روييدند، فراهم كرده اند، لكن توجهى كه بعدها مراجع معنوى به تمامى ابعاد روح مبذول كردند، نيز ريشه در قرآن و حديث دارد. ادبيات عبادى، اين گستره درونى و باطنى را به شيوه اى كاملاً عملى مورد خطاب قرار مى دهد و مى كوشد كه روح را مطابق با الگوهاى وحيانى شكل دهد. ۲
مطمئنا تعارض ميان تصور تعالى خداوند و تصور حلول او، بيشتر از تعارض ميان درك همزمان رحمت و غضب او نيست. خداوند، خود را در ظهورات مختلفى آشكار مى كند و مقتضاى اين ظهورات مختلف، ادراكات عقلى و پاسخ هاى روان شناختى متفاوت است. انسان نمى تواند در مورد «سبوح» كه از هر شى ء قابل تصور متعالى تر است و «قريب» كه نزديك تر از رگ گردن است، يكسان بيانديشد.

1.ر. ك: كلمات ابن عربى: «اگر انسان فقط براهين عقلى را در اختيار داشت ـ كه در نظر متفكران عقلانى ]يعنى متكلمان [ ۸شناختى از ماهيت خداوند به دست مى دهند و مى گويند او مانند اين و آن نيست. ـ هيچ كس تاكنون به خداوند عشق نمى ورزيد. اما كلام خداوند اين گونه بر زبان اديان وحيانى جارى شد: «او مانند اين است» و «او مانند آن است» و به بيان امورى پرداخت كه با براهين عقلى ناسازگار است. او باعث شد كه ما از طريق اين صفات ايجابى به او عشق بورزيم. (الفتوحات المكية، ج۲، ص ۳۲۶) اين كتاب موضوع تعارض ميان رويكرد عقلانى متكلمان و رويكرد خيال پردازانه وحى را با جزئيات كاملى بررسى مى كند.

2.شكل هاى ديگر اين ادبيات نيز كه توسط مراجع معنوى اوليه نوشته شده، نوعى دغدغه عملى براى رشد و تكامل روح را آشكار مى سازد. تمامى اين ادبيات بر رحمت خداوند تأكيد ندارد. بسيارى از چهره هاى معروف اوليه كه با عنوان زاهدان شناخته مى شدند، بيشتر دل نگران غضب الهى بودند و بر خشيت و ترس كه پاسخى درخور از سوى روح انسان به عظمت الهى محسوب مى شود، تأكيد داشتند. اما وجه مشترك اين ادبيات با ادبيات عبادى دغدغه اساسى هر دوى آنان در باطنى گرى و درونى گرى است.

صفحه از 87