بررسى كتاب «التشريف بالمنن فى التعريف بالفتن» - صفحه 175

عمده اى از كتاب خود را از وى نقل كرده است ـ توثيقات را درباره وى علماى اهل سنت از كتاب تاريخ بغداد خطيب بغدادى نقل كرده و متذكر تضعيفات آنان درباره او نشده است؛ ۱ اما بديهى است كه ذكر اين توثيقات به مفهوم تأييد سيد از وى يا احاديث وى نيست و چنان كه خواهيم ديد، سيد خود به اين امر اذعان دارد. ۲
از خود ابن حماد كه بگذريم، كتاب الفتن وى نيز چندان مورد اعتماد نيست؛ زيرا در متن كتاب، نويسنده نامى از آن نبرده و در فهرست و مصادر كهن نيز نامى از اين كتاب و استناد آن به ابن حماد وجود ندارد. تنها در قرن هفتم است كه افرادى اين كتاب را به ابن حماد اسناد داده و از آن سخن گفته اند. ابن طاووس يكى از اين افراد است.
راوى كتاب ـ كه الفتن را از ابن حماد نقل كرده است ـ ابوزيد عبدالرحمن بن حاتم مرادى است كه در سال 280 ق (يعنى پنجاه سال پس از مرگ مؤلف) اين كتاب را در مصر از نعيم بن حماد روايت كرده است. او از سوى رجال شناسان اهل سنت توثيق نشده است و بسيارى او را به ضعف متهم كرده اند. ۳ بنابراين، منبع نخست ابن طاووس در كتاب التشريف بالمنن اعتبار و اتقان علمى ندارد؛ زيرا نه مؤلف آن به امانت و دقت و ثقه بودن وصف شده و نه استناد كتاب به نويسنده قطعى است و نه راوى كتاب شخص مورد وثوق و اعتماد است.

ب. الفتن سليلى

ابن طاووس بخش دوم كتاب خود را از كتاب الفتن ابوصالح سليلى ابن احمد بن عيسى بن شيخ حسانى (يا حسايى) نقل كرده است. اما بايد متأسفانه گفت كه در هيچ يك از كتاب هاى رجالى معتبر اهل سنت و شيعه، از جمله كتاب هايى كه به عنوان مرجع شرح حال ابن حماد ذكر كرديم، از شخصى به نام ابوصالح سليلى و كتاب الفتن او سخنى به ميان نيامده و در كشف الظنون حاجى خليفه و حواشى آن، مانند هدية العارفين، هم هيچ گونه اشاره اى به الفتن سليلى نشده است. ابن طاووس، خود هم هيچ شرح حالى از وى به دست نداده و تنها به اين اشاره اكتفا كرده كه وى از راويان جمهور (اهل سنت) است؛ ۴ در حالى كه وى در مورد منبع نخست، توثيقاتى را ذكر كرده بود. گويا ابن طاووس نيز در كتابخانه غنى خود، مطلبى درباره او نيافته است. كلبرگ در كتابخانه ابن طاووس، هر چند تلاش كرده است، درباره نسب و اجداد او سرنخى به دست دهد، اما وى نيز به ناشناخته بودن او اذعان مى كند. ۵ بنابراين، ابوصالح سليلى و كتاب الفتن او براى ما كاملاً ناشناخته است و نمى توان به آن

1.ر. ك: الملاحم، ص ۱۶ ـ ۱۷.

2.ر. ك: همان، ص ۹۲.

3.ر. ك: لسان الميزان، ج ۳، ص ۴۰۸.

4.الملاحم، ص ۹۴.

5.ر. ك: كتابخانه ابن طاووس، ص ۲۷۳.

صفحه از 182