تاريخ‏گذارى تفسير موسوم به ابن‏عباس - صفحه 43

اثرى كه مقدمه اش مى گويد: «اين اثر از منابع ديگر برگرفته و خلاصه شده»، چنين اِسنادى مى نمايد؛ حتى اگر مدوّن اين اثر صريحا اذعان مى كرد كه تفسير الكلبى مهم ترين [غريب در نگارش منبع او بوده است. نكته دوم و عجيب تر اين كه تمام اِسنادهاى الواضح (تفسير ابن عباس) با واسطه الواضح على بن إسحاق (الحضرمى، الحنظلى، السمرقندى) به كلبى مى رسد؛ حال آن كه مقدمه ]الواضح به تفسير الكلبى، به روايت يونس بن بِلال اشاره دارد. پيش تر در همين مقاله شاهدى آورديم مى داد دينورى بخش هايى از اين [نسخه] كه نشان را نقل كرده است. سوم، آن كه نسخه هايى از روايت يا تفسير ابن عباس در دست است كه در اِسناد آنها نام عبداللّه بن المبارك الدينورى به كلى از قلم افتاده است. با اين وجود، در ادامه تفسير، راوى كتاب نام او را چنين ذكر مى كند:
و بإسناده عن ۱ عبداللّه بن المبارك الدينورى قال: حدثنا على بن إسحاق السمرقندى عن محمد بن مروان ...
اين بخش اِسناد از آن رو بسيار غريب است كه با اِسناد مذكور در مقدمه كتاب مطابق نيست. به علاوه، در اين عبارت اِسنادى، عبداللّه بن المبارك مستقيما از على بن إسحاق (م 237ق) روايت مى كند، حال آن كه در اِسنادهاى ديگر، نسلى از راويان (عمّار بن عبدالمجيد يا مأمون بن أحمد) ۲ ميان اين دو واقع اند و ظاهرا، با توجه به تاريخ تقريبى كه براى حيات علمى دينورى به دست آورديم، بايد بيش از اين هم باشند.
چگونه اين تناقض ها را رفع كنيم؟ در غرابت موضوع، همين بس كه ريپين هيچ قضاوت روشنى از اين مسأله ارائه نمى دهد۳ وى بر اِسنادها اعتماد مى كند و لذا حدس مى زند كه دينورى خود اين كتاب را تدوين نكرده است. از نظر او «كتاب الواضح ريشه اصلى اش در آموزه ها و تعاليم يك نسل پيش از دينورى شكل گرفته است.» منشأ كتاب خود دينورى نيست، بلكه «يكى از مشايخ او يا نسلى از همگنان وى اند.» ۴ اما اين سخن نه مى تواند تمام غرايب در ساختار اِسنادى تفسير را تبيين كند و نه با نكات اظهارشده در مقدمه الواضح در نسخه كتابخانه لايدن سازگار است. راه حل من براى رفع اين مشكلات كه همه از اَسانيد ناشى شده اند، اين است كه دو چيز را از هم تفكيك كنيم: اَسانيدى كه تفسير دينورى را تدوين يافته از تفسير الكلبى مى دانند و اَسانيدى كه دينورى را به كلى ناديده مى گيرند.

1.در بعضى نسخ، «إلى» آمده است.

2.فرد نخست گمنام است. دومى شايد همان المأمون بن أحمد السُلَمى الهروى (ر. ك: همين مقاله، پانوشت شماره ۱۵) باشد. بنا به گفته خودش، در سال ۲۵۰ قمرى به شام (يا دمشق) آمده است (كتاب المجروحين، ج۳، ص۴۵ ـ ۴۶؛ ميزان الاعتدال، ج ۳، ص ۴۲۹ـ۴۳۰). به نظر ابن حبّان و ذهبى، منقولات حديثى وى جملگى دروغ اند. ر. ك: Van Ess, Ungenützte Texte zur Karramïya, pp. ۴۹-۵۰ and Gilliot, ``Les débuts, pp. ۹۶-۹۷, n. ۴۹

3.ر. ك: حواشى و توضيحات ريپين در باب ساختار إسناد در مقاله ``Tafsïr Ibn `Abbasص ۶۰ـ۶۲ .

4.همان، ص ۴۹ـ۵۰، ۷۱.

صفحه از 46