روش فهم حديث در شرح اصول الكافى ملاصالح مازندرانى - صفحه 132

اين رو، بسيار ديده مى شود كه شارح بعد از ذكر مطلبى، به حكم عقل، بر درستى آن تأكيد مى كند و معمولاً آن را با حكم نقل و البته مقدم بر آن، همراه مى سازد؛ چنان كه مفاهيم مذموم بودن اسراف و تقتير ۱ و نيز لزوم همنشينى با فرد شايسته ۲
در حديث را به حكم عقل و نقل تأييد مى كند. و در تبيين «نهى از قيل و قال» در حديث، وجوهى را آورده است و اراده همه آنها را به حكم عقل و نقل جايز مى داند. ۳ يا در عبارت «الاشياء شيئان: جسم و فعل الجسم» حصر را به دليل آن كه مؤيد عقلى و نقلى بر آن وجود ندارد، جايز نمى داند. ۴ او در شرح «كان حيّا بلا حياة حادثة» سبقت عدم را بر خداوند نفى مى كند و در تبيين اين معنا، به لوازم آن مى پردازد و مى گويد كه همه آنها به حكم عقل و نقل باطل است. ۵ و در تبيين معناى حديثى به اين مضمون كه خداوند روزى را ضمانت كرده است، مى گويد:
عقل نيز بر ضرورت آن حكم مى كند؛ چرا كه وجود انسان و حيات او، بدون رزق و روزى، محال است. پس چون خداوند سبحان حيات او را براى مدت معينى تقدير كرد، ناگزير واجب است تا رزق او را در آن مدت برساند؛ حال چه در طلب آن بر آيد، چه بر نيايد ... . ۶
اشاره شارح به عملكرد عقلا و عاقلان نيز مى تواند تأكيد ديگرى بر جايگاه عقل در فهم متون حديث باشد؛ ۷ همچنان كه بيان بديهيات عقلى نيز حاكى از آن است. او در شرح «و يكون عقله افضل من جميع عقول امته»، به دليل عقلى استحاله ترجيح مفضول بر فاضل و نيز ترجيح يكى از دو چيز مساوى بر ديگرى، توسل جسته است. ۸ ناگفته نماند كه حجت بودن عقل و جايگاه رفيع آن، منافاتى با احاديث وارده در باب ذم قياس و انكار آن ندارد. شارح نيز آنجا كه به شرح «ما من شى ء الا و فيه كتاب او سنة» مى پردازد، كلامش حاكى از تفاوت اين دو و مدح عقل و ذم قياس است. ۹
شارح از وجدان و گواهى آن نيز در تأييد مطالب سود جسته است؛ ۱۰ چرا كه در برخى احاديث از پذيرش قلب و آرامش جان و آن احساس و درك نهادينه شده از روح دينى و احساس قرابت و أنس، نسبت به حديثى، به عنوان ملاكى در تشخيص حديث درست از نادرست ياد شده است؛ براى مثال از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلمنقل شده است:
آن گاه كه حديثى از من شنيديد كه برايتان آشنا بود و با آگاهى و احساس درونى شما همراه بود و آن را نزديك خود يافتيد پس من به شما از آن سزاوارترم و اگر حديثى شنيديد كه جان هايتان آن را ناآشنا دانست و احساس شما از آن بيگانه بود و آن را دور يافتيد، پس اين سخن از من بيش از

1.همان، ج۲، ص۳۰.

2.همان، ج۲، ص۱۰۱.

3.همان، ج۲، ص۲۸۱.

4.همان، ج۳، ص۲۳۲.

5.همان، ج۳، ص۱۱۸.

6.همان، ج۲، ص۱۱.

7.همان، ج۱، ص۲۵۰.

8.همان، ج۱، ص۸۸ .

9.همان، ج۲، ص۲۸۰.

10.همان، ج۱، ص۲۵۲.

صفحه از 136