«اطراف نگارى» است. اين سبك پيش از اين، در قرن پنجم، به صورت بسيار بسيط و اوليه ابداع شده بود، ولى از قرن ششم به بعد، با همت محدثان پُركارى چون ابن عساكر (م 571 ق)، يوسف بن عبدالرحمن مزّى (م 742ق) و ابن حجر عسقلانى (م 852 ق) به گونه اى روشمند وارد مرحله اى جديد شد.
مقصود از كتاب هاى اطراف، كتاب هايى است كه مؤلّف به ذكر برجسته ترين بخش حديث قناعت مى كند. آن گاه، طرق نقل و اسانيد آن حديث را از مآخذى كه آن را روايت كرده اند، يكجا گرد مى آورد. بنابراين، مى توان گفت كه كتاب هاى اطراف، در واقع، حكم فهرست راهنما يا فرهنگ حديث ياب را دارند. ۱
مشهورترين كتاب در اين سبك، تحفةُ الاشراف بمعرفة الاطراف، اثر يوسف بن عبدالرّحمن مِزّى (م 742ق) است.
حافظ مزّى در اين كتاب، اطرافِ احاديثِ كتاب هاى شش گانه و برخى ديگر از كتاب هاى اهل سنت (مقدمه كتاب مسلم، مراسيل ابى داود، علل ترمذى، شمائل ترمذى، عمل اليوم و ليلة نسايى) رابيان كرده است.
خ. جمع الجوامع
در مرحله پايانى تدوين، غير از سبك هاى اشاره شده، گونه هاى ديگرى نظير موسوعه نگارى هاى يا جوامع فراگير است كه در تعابير سنيان از آن «جمع الجوامع» ياد مى شود نيز به چشم مى خورد.
جامع الاصول ابن اثير (م 606 ق)، جامع المسانيد ابن كثير (م 774ق) و جمع الجوامع سيوطى (م 911ق) در شمار كتاب هاى فراگير هستند. معمولاً در اين كتاب ها مجموعه احاديث چندين كتاب بزرگ با چينشى جديد عرضه مى شود. مثلاً درباره كتاب جمع الجوامع سيوطى آورده اند:
جمع فيه بين الكتب الستة وغيرها و قدقصد فى كتابه هذا جمع الاحاديث النبوية بأسرها. وقال المناوى: انه مات قبل أن يتمه ولقد اشتمل كتابه على كثير من الاحاديث الضعيفة، بل والموضوعة و قد ذهب ترتيبه علاءالدين على بن حسام الهندى (م 975ق) فى كتابه كنزالعمال. ۲
چنان كه ملاحظه گرديد، گذشت زمان موجب تحول، پيدايش و تكامل نوشته ها و كتاب هاى حديثى در شيعه و سنى گرديده است؛ يعنى هر چقدر از سال هاى آغازين تدوين فاصله مى گيريم، نگارش ها معمولاً بهتر و قابل استفاده تر مى گردد. اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه در طول اين مراحل، بسيار ديده مى شود كه سبك ها از فراز و نشيب هايى برخوردارند و گاه قرن هايى را شاهد هستيم كه هيچ سبك نو و جديدى ابداع نشده است و چه بسا حديث نگارى در سده هايى كاملاً متوقف گرديده است. اين توقف ها بيشتر در حوزه حديث نگارى شيعى بوده است و آنچه كاملاً مشهود
1.تاريخ عمومى حديث: ۱۷۹.
2.الحديث والمحدثون، ص۴۴۶.