دامنه معنايى حكمت در قرآن، اخلاق و حديث - صفحه 36

چيزها، چنان كه شايد، و قيام نمودن به كارها، چنان كه بايد، به قدر استطاعت» ۱ معرفى مى كند.
فيض كاشانى در الحقائق براى قلب سه سپاه بر مى شمارد: غضب، شهوت، و سپاه سومى كه علم، حكمت و تفكر نام دارد. ۲ آن گاه، قواى چهارگانه نفس، يعنى نفس بهيمى، سبعى، شيطانى و ربانى را بر شمرده و نمايندگان هر يك را معرفى مى كند و بر آن است كه:
حكيم كسى است كه نماينده عقل است و مأمور به دفع نيرنگ و ترفند شيطان است. ۳
سپس، با اشاره به همان تقسيم بندى رايج درباره قواى نفس، از قوت علم نام مى برد كه اصلاح آن به تشخيص درست و آسان راست از دروغ در سخن، حق و باطل در عقايد و زشت و زيبا در كردار مى انجامد و ثمره اين اصلاح، حكمت است كه اساس اخلاق است: «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا».۴
وى تأكيد مى كند كه اين فضايل، به طور كامل، تنها در شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم جمع شده بود. از اين رو، خداوند او را ستوده، فرمود: «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ».۵ و ۶
ملا مهدى نراقى، پس از تعريف حكمت به شناخت حقايق موجودات آن گونه كه هستند، آن را دو بخش مى كند: شناخت موجوداتى كه تحت اختيار و قدرت ما نيستند، و شناخت امورى كه در اختيار ما هستند. ۷ سپس تعريف ديگرى، به اين شرح، از حكمت به دست مى دهد: «به كار بستن عقل، به وجه اصلح». ۸ وى حكمت را، در حقيقت، مرادف علم، به معناى متعارف آن گرفته و تحت عنوان «شرف العلم و الحكمة»، فصل مشبعى به بيان ارجمندى علم و لزوم تحصيل آن اختصاص مى دهد و احاديثى مانند: «لو يعلم الناس ما فى طلب العلم لطلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللجج»، ۹ نقل مى كند؛ بى آن كه در اين جا اشاره اى به حكمت داشته باشد و سپس به آداب تعلم و تعليم مى پردازد.
ملا احمد نراقى نيز براى نفس چهار قوه بر مى شمارد: عقل، شهوت، غضب و وهم كه هر يك كاركردى دارند ۱۰ و براى هريك فضيلتى در نظر مى گيرد كه حد وسط بين دو رذيلت است و بر آن است كه «از تهذيب قوه عاقله صفت حكمت حاصل مى شود»، ۱۱ كه عبارت است از: «علم به

1.همان، ص۲۶۴.

2.الحقايق فى محاسن الاخلاق، ص۴۵.

3.همان، ص۴۶.

4.همان، ص۵۴ ـ ۵۵ .

5.سوره قلم، آيه ۴.

6.الحقايق فى محاسن الاخلاق، ص۵۵ .

7.جامع السعادات، ج۱، ص۸۵ .

8.همان، ج۱، ص۹۴.

9.همان، ج۱، ص۱۴۰.

10.معراج السعادة، ص۲۱.

11.همان، ص۲۸.

صفحه از 53