دامنه معنايى حكمت در قرآن، اخلاق و حديث - صفحه 37

حقايق موجودات به نحوى كه هستند» ۱ و «حقيقت حكمت منفك نمى شود از اعتقاد جازم و تصديق قطعى». ۲
از اين منظر، حكمت دو طرف دارد كه رذيلت به شمار مى روند: جربزه و ديگرى جهل بسيط ۳ و با تعديل آنها حكمت حاصل مى شود كه: «عبارت است از علم به حقايق اشيا». ۴ سپس، به تفصيل، در باب شرافت علم و وجوب آموختن آن سخن مى راند و آيه شريفه «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ» را اين گونه ترجمه مى كند:
هر كه را عطا كرده شد به او علم و دانشمندى، به تحقيق كه خير بسيار به او عطا كرده شده است. ۵
از معاصران، امام خمينى رحمه الله را مى توان نام برد كه همين تفسير را از حكمت به دست مى دهد. وى پس از اشاره به نظر اجماعى حكما درباره فضايل چهارگانه و تحليل آنها حكمت را اين گونه تعريف مى كند:
تعديل قوّه نظريّه و تهذيب آن. ۶
با بررسى تفصيلى سخنان عالمان اخلاق با گرايش فلسفى درباره حكمت، مى توان چند نكته را به دست آورد. نخست، آن كه، اساسا و ماهيتا، حكمت مقوله اى شناختى و از شاخه هاى قوه عاقله و نوعى علم است. تنها تفاوت اساسى كه در اينجا وجود دارد، در متعلق شناخت است. اگر شناختنى هاى ما تنها دانستنى بودند، در آن صورت، حكمت نظرى يا فلسفه به معناى خاص آن زاده مى شود؛ ليكن اگر متعلق علم ما انجام دادنى بودند، در اين صورت، شاهد زايش حكمت عملى خواهيم بود. از اين رو، در برخى از متون اخلاقى تفاوتى ميان علم و حكمت نهاده نمى شود؛ حتى هنگامى كه ابن مسكويه در پى اصلاح خود بر مى آيد و با خود پيمان نامه اى منعقد مى كند، در بخشى از مشارطه اش، با خود شرط مى كند كه همواره در پى حكمت باشد و نشانه آن را اصلاح دريافت ها و باورهاى خويش مى شمارد و مى نويسد:
و علامة حكمته، ان يستبصر فى اعتقاداته، حتى لا يفوتَهُ بقدر طاقته شى ءٌ من العلوم و المعارف الصالحة. ۷
نكته دوم، آن كه حكمت، به اين معنا، همواره فضيلتى است كه بين دو رذيلت قرار دارد: يكى خبث يا جربزه و ديگرى سفه يا بُله. خبث يا جربزه از نظر اخلاقى عبارت است از كاربست افراطى

1.همان، ص۳۴.

2.همان، ص۵۷ .

3.همان، ص۵۸ .

4.همان، ص۶۰ .

5.شرح جنود عقل و جهل، ص۱۵۱.

6.معجم الادباء او ارشاد الاريب الى معرفة الاديب، ج۲، ص۹ ـ ۱۰.

صفحه از 53