دامنه معنايى حكمت در قرآن، اخلاق و حديث - صفحه 38

قوه عقلى در امور ناسودمند يا اهداف ناروا. ۱ بُله يا بلاهت نيز، به كار نگرفتن قوه عقلى به گونه اى ارادى است. ۲
نكته سوم، آن كه حكمت عملى فروتر و كم ارج تر از حكمت نظرى است. ۳ غزالى، پس از توضيح دو شاخه اصلى حكمت، مى گويد كه حكمت حقيقى همان حكمت نظرى است؛ ليكن متعلق حكمت عملى همواره متغير و مانند سيماب دگرگون شونده و بى ثبات است، در نتيجه، اطلاق حكمت به اين نوع معارف، يعنى شناخت نيك و بد، از سر مجاز است. ۴
نكته چهارم، آن كه، به رغم اهميتى كه ظاهرا حكمت براى عالمان اخلاق داشته و گاه از فضايل اصلى به شمار مى رفته است، در برخى از كتاب هاى اخلاقى فصلى براى آن گشوده و بحثى به آن اختصاص داده نشده است؛ براى مثال مى توان از اين كتاب ها نام برد:
اخلاق محتشمى، نصيرالدين طوسى كه داراى چهل باب است، اما اشاره به حكمت در آن نيامده است. در كتاب مكارم الاخلاقِ تقى الدين بن تيميه، شاهد فصولى مانند: تقوا، صدق، صبر، عفت، حسن ظن، غيرت، توكل هستيم، ليكن غياب حكمت آشكار است؛ با آن كه عنوان مكارم الاخلاق مى تواند منطقا در بردارنده اين بحث كليدى باشد. در كتاب دستور الاخلاق فى القرآن محمد عبداللّه درّاز اشاره اى به مفهوم و بحث حكمت نشده است؛ با آن كه مؤلف كوشيده است عناصر اساسى اخلاق را بر اساس قرآن بازسازى كند. واقع، آن است كه در اين كتاب نگرش كانتى حاكم است و مؤلف در عمل كوشيده است تا مفاهيم فلسفه اخلاق كانت را بر اخلاق قرآنى تحميل كند. مكارم الاخلاقِ رضى الدين نيشابورى نيز در چهل فصل سامان يافته است و براى عنوان برخى از فصول آن از مفاهيم اخلاقى مانند: سخا، يقين، صبر و تواضع استفاده شده است، ليكن عنوانى را به حكمت اختصاص نيافته و بحثى از آن به ميان نيامده است. در ابواب دوازده گانه مكارم الاخلاقِ رضى الدين حسن بن فضل طبرسى سخنى از حكمت به ميان نيامده است. مكارم الاخلاق ابن ابى الدنيا نيز بحثى درباره حكمت پيش نمى كشد.
حال اگر مجاز به تعميم، بر اساس يافته هاى فوق باشيم، مى توان نگرش عالمان اخلاق را به حكمت، اين گونه تلخيص كرد: جدا كردن آن از كنش و عمل و پيوند دادن آن به ساحت نظرى و تأملى؛ برابر شمردن آن با علم متعارف و آموزش رسمى؛ محصور كردن آن به تهذيب قوه عقلى بر اساس علم النفس افلاطونى؛ غياب آن در برخى از متون اخلاقى. غالب متون اخلاقى، در بحث از حكمت و دامنه مفهومى و مصداقى، بيش از اين مقدار پيش نرفته اند و در حد بحث از كليات مانده اند.

1.احياء علوم الدين، ج۳، ص۷۰؛ ميزان العمل، ص۲۶۶.

2.تهذيب الاخلاق، ص۲۶.

3.شرح عيون الحكمة، فخر رازى، ص۵ .

4.ميزان العمل، ص۲۶۵.

صفحه از 53