دامنه معنايى حكمت در قرآن، اخلاق و حديث - صفحه 42

اذا رأيتم المؤمن صموتا فادنوا منه فانه يُلَقَّى ۱ الحكمة؛ ۲ هرگاه مؤمن را خاموش ديديد، بدو نزديك شويد؛ زيرا حكمت به او القا مى شود.
همچنين امام موسى كاظم عليه السلام فرمود:
يا هشام! قلة المنطق حُكْم عظيم. فعليكم بالصمت، فانه دعة حسنة وقلة وزر وخفة من الذنوب؛۳اى هشام، كم گويى حكمتى والاست. پس پاسدار خاموشى باشيد كه در آن آرامشى نيك، سبكبارى و سبكى از گناهان است.
در حديث ديگرى امام رضا عليه السلام ، به صراحت، خاموشى را درى از درهاى حكمت شمرده مى فرمايد:
ان الصمت باب من ابواب الحكمة ...۴
همچنين نقل شده است كه خاموشى سرمايه حكمت است. ۵
داستان معروفى كه درباره لقمان حكيم آمده است، پيوند خاموشى را با حكمت به نيكى نشان مى دهد. طبق اين داستان، روزى لقمان نزد حضرت داود رفت و ديد كه دارد با آهنى كه چون گل در دستان او نرم شده، زره مى بافد. وى كه براى اولين بار شاهد اين صحنه بود، خواست از داود بپرسد كه چه مى كند، ليكن حكمتْ او را به خاموشى واداشت. پس از آن كه داود زره را بافت، آن را بر تن راست كرد و گفت: «نيك جامه اى براى جنگ هستى». آن گاه لقمان كاركرد و خاصيت زره را دريافت و گفت: «الصمت حكمة و قليل فاعله». ۶
خاموشى حكيمانه، از سر راحت طلبى يا ناتوانى در گفتار نيست. در روايات متعدد تأكيد مى شود كه خاموشى مؤمن از سر درماندگى در سخن يا «عَيّ» نيست، بلكه اگر از او بپرسند، پاسخ درخور مى دهد. همچنين همواره كلامش ناصحانه است. علت كم گويى ـ كه در روايات متعدد بر آن تأكيد فراوان شده است ـ عمدتا، دو چيز است: نخست، آن كه پرگويى، خود به خود، به ياوه گويى مى انجامد. ديگر، آن كه انسان در گرو گفته اش است. سنجيده گويى، ناگزير، نيازمند تأمل است و اين يك، ناخواسته به كم گويى راه مى برد؛ ليكن كسى كه عادت به پرگويى كرد، ديگر فرصتى براى انديشيدن نخواهد داشت و بدين ترتيب، هرزه گويى و ياوه بافى در انتظارش خواهد بود. به همين سبب، حضرت امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
من اكثر اهجر؛۷

1.در برخى از منابع اين كلمه يُلَقّى به صيغه مجهول آمده است؛ مانند: مجموعه ورام، و در برخى به شكل معلوم يُلقِى آمده است. در ترجمه حديث، تعبير اول ملاك قرار گرفت.

2.تحف العقول، ص۲۹۳؛ تنبيه الخواطر و نزهه النواظر، معروف به مجموعه ورام، ص۹۸؛ ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۰۵.

3.تحف العقول، ص۲۹۰.

4.اصول الكافى، ج۲، ص۱۱۳.

5.ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۰۶.

6.بحار الأنوار، ج۱۳، ص۴۲۵.

7.نهج البلاغه، نامه ۳۱.

صفحه از 53