شخصى كه نتواند با آن از مداراى با او چاره اى نيست، مدارا كند، حكيم به شمار نمى رود.
در يكى از اين احاديث امام صادق از حكمت آل داود نقل مى كند كه شخص عاقل بايد زمانه خود را بشناسد، زبان خود را نگاه دارد، و به كار خويش بپردازد. ۱
حكمت، به معناى تدبير عملى در زندگى، مستلزم تنظيم معاش و داشتن زندگى كريمانه اى است. امام صادق عليه السلام از حكمت آل داود نقل مى كند كه سزاوار است مسلمان عاقل جز در پى سه كار ديده نشود: ترميم معاش، توشه اندوزى براى معاد و كامجويى حلال. ۲ حكيم كسى است كه بدى را با نيكى پاسخ مى دهد. ۳ حكيم است كه بر عواطف، بويژه خشم خود مسلط است و مى داند كه:
خشم تاريك و تباه كننده قلب حكيم است.۴
شخص خردمند بر زبان خود چيره است و تنها پس از تأمل سخن مى گويد؛ زيرا، به فرموده امام حسن عسكرى عليه السلام :
قلب احمق در دهان اوست، و زبان شخص حكيم در قلب اوست.۵
چنين مهارت هايى، معمولاً، محصول تجربه و آزمون و خطاست. در نتيجه، حكمت با تجربه گره مى خورد و انسان هر چه بيشتر تجربه بيندوزد، حكيم تر مى گردد و چون تجربه پايان ناپذير است، هيچ كس را نمى توان يافت كه در همه امور حكيمانه رفتار كند. از سوى ديگر، هيچ انسانى نيست، هرچند كودن، كه هيچ تجربه اى نيندوخته و از آن درسى براى زندگى نگرفته باشد. با توجه به نكته است كه شگفت نيست كه اگر از ابلهى، گاه، رفتارى حكيمانه سر بزند و يا حكيمى مرتكب كارى نابخردانه گردد. به همين سبب، گاه، سخنان حكيمانه اى از كسانى مى شنويم كه انتظار آن را نداريم و گاه، شاهد سخنانى ناپخته از كسانى هستيم كه انتظارى بيش از آن را از آنان داريم. رسول خدا، اين واقعيت را چنين بيان مى كند:
غريبان: كلمهُ حكمةٍ من سفيهٍ فاقبلوها و كلمةُ سفهٍ من حكيم فاغفروها، فانه لا حكيم الا ذو عثرة و لا سفيه الا ذو تجربة؛۶دو چيز شگفت آور است: سخنى حكيمانه از شخصى سفيه كه آن را بپذيريد و سخنى نابخردانه از شخصى حكيم كه آن را بر او ببخشاييد؛ زيرا هيچ حكيمى نيست كه بى لغزش باشد و هيچ سفيهى نيست كه بى تجربه باشد.
حكمت به معناى تدبير زندگى و داشتن تجربه، آن را به طور طبيعى به سن و سال گره مى زند.
1.اصول الكافى، ج۲، ص۱۱۶.
2.فروع الكافى، ج۵ ، ص۸۷ .
3.تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۵۹ .
4.اصول الكافى، ج۲، ص۳۰۵.
5.تحف العقول، ص۳۶۳.
6.بحار الأنوار، ج۲، ص۴۴.