نگاهى ديگر به تفسير اَثَرى - صفحه 117

از اين رو، پژوهشگر، ابتدا بايد براى خود روشن كند كه در پى پاسخ به كدام پرسش است. اين ك نظريه تفسيرى فلان مفسر چيست؟ يا اين كه فلان اثر تفسيرى بر چه روشى استوار بوده و سامان يافته است؟ راه پاسخ به هر كدام، از ديگرى جداست. افزون بر اين، چنين نيست كه همواره و لزوما ديدگاه يك مفسر با عمل و اثر تفسيرى او كاملاً سازگار و منطبق باشد. بسا كه يك مفسر در مقام تئورى پردازى، ايده اى، را بپردازد و شروط و قيودى را پيش نهد؛ اما در مقام عمل و در اثر تفسيرى خود، از آن ايده، عبور و عدول كند يا نتواند بدان قيود و شروط ملتزم بماند. با اين بيان، ضرورت تفكيكى ديگر را احساس مى كنيم: «مفسر در مقام تئورى، مفسر در مقام عمل». بنابراين نيك مى نمايد كه پژوهشگر، پرسش خود را با دقت ورزى چنين طرح كند كه: روش فلان مفسر در تفسيرش چيست؟
حاصل دقت نظر بابايى اين خواهد بود كه: اولاً، معلوم نيست يك اثر با عنوان تفسير، واقعا تفسير باشد؛ چه بسا، مرجع و منبعى براى مفسران باشد. ثانيا معلوم نيست مؤلف اين اثر، پيرو مكتب تفسير روايى محض باشد. در اينجا، آنچه از مدار پرسش خارج شده است، اثر تفسيرى است؛ چون ديگر ما با يك اثر روبه رو هستيم؛ نه با يك اثر تفسيرى و بلكه آنچه پرسش بدان معطوف شده است، ديدگاه مؤلف است. وقتى كه با يك منبع و مرجع براى تفسير روبه رو باشيم، ديگر پرسش از روش تفسيرى معنا ندارد.
به علاوه، بابايى در تعريف تفسير روايى محض، بر مفهوم «اجتهاد» و «رأى» تكيه مى كند و حضور آن را در تفسير اثرىِ محض نفى مى كند. اولاً، اجتهاد و رأى، مفاهيمى بسيار كشدار و مبهم (Ambiguous)هستند و تكيه بر اين گونه مفاهيم، در يك تعريف، بى آن كه دقيقا مراد از آن در نظر روشن نشود، بر تيرگى تعريف خواهد افزود. ثانيا، وقتى ايشان از واژه «محض» در «تفسير روايى محض» استفاده مى كند، انتظار مى رود ديگر از عباراتى چون «هيچ گونه اجتهادى جز تشخيص روايات مناسب با آيات نداشته ...» پرهيز كند؛ چرا كه اين استثنا با واژه «محض» سازگار نتواند بود.
بابايى گمان مى كند همين «جز تشخيص ...»، به واقع، تشخيص جزيى است؛ در حالى كه همين امر ـ چنان كه خواهد آمد ـ حكايت از حضور فعال و اثرگذار شخص مفسر در فرآيند تفسير دارد.
ثالثا ـ باز چنان كه خواهد آمد ـ ، چنين نيست كه اجتهاد و رأى مفسر به همين يك فقره منحصر باشد. اصناف دخالت و نقش اجتهاد و رأى مفسر در تفسيرى اثرى قابل شناسايى است و زير اين خرقه پرهيز، باده عقل، نهانى در كار است.
رابعا، بابايى در تبيين و تعريف «تفاسير اجتهادى روايى» ـ كه ظاهرا آن را معادل «نظريه اعتدالى» و «مكتب اجتهادى جامع» مى داند ـ ۱ بر مفاهيم كيفى مبهم و كمى نامعين تكيه مى كند:
در اين تفاسير، هر چند بخشى از معناى قرآن بدون استمداد از روايات غير قابل فهم است، ولى

1.همان، ص۳۴۷.

صفحه از 127