3. عبارت شيخ طوسى در كتاب النهاية با اختلاف نقل شده است؛ در غالب نسخه ها بدون وصف تصحيح، يعنى «قد وردت الرواية الصريحة» و در ساير نسخ به صورت «الصحيحة» آمده است. بنابر دو احتمال فوق، بايد گفت:
اولاً: اگر در عبارت كتاب النهاية توصيف روايت سكونى به صحت وجود نداشته باشد، اين سؤال در ذهن نقش مى بندد كه چرا در منابع به جاى كتاب التهذيب از كتاب النهاية شاهد آورده شده است. به ديگر سخن، چه خصوصيتى در نقل از النهاية وجود داشته است كه به نقل وى استناد شده است؟!
ثانيا: اما اگر نسخه «الصحيحة» درست باشد و مقصود از صحت نيز وثاقت راويان در طريق باشد، آن گاه، دو اشكال نمايان خواهد آمد؛ نخست آن كه تناقض در نظر شيخ به وجود مى آيد و ديگر آن كه هنگامى تصحيح روايت دلالت بر وثاقت سكونى دارد كه صحت در معناى متأخرين باشد، حال آن كه صحت در اصطلاح قدما ـ كه شيخ طوسى نيز از ايشان است ـ تنها بر اعتبار روايت بدون توثيق راوى دلالت دارد.
4. استدلال به سخن محقق حلّى امكان ندارد؛ چرا كه پيش تر گفته شد وى سكونى را در جاى ديگر تضعيف مى كند. شايد گفت شود كه تضعيف او از باب مسلك وى در علم به روايت است كه شهرت را جابر ضعف سند مى داند، و اگر راوى ثقه باشد، تضعيف محقق حلّى به سبب عدم شهرت عمل به روايت است، نه ضعف داورى. اين سخن نيز قابل پذيرش نيست؛ چرا كه صراحت كلام محقق حلّى در ضعف خود سكونى نافى اين احتمال است.
5 . سبب توثيق سكونى از سوى فخرالمحقّقين وجوهى بود كه ذكر گرديد و پيش تر ضعف استدلال به اين وجوه روشن شد.
6 . درباره دليل نهم نيز بايد گفت كه حضور راوى عامّى مذهب در مجلس تحديث امام صادق عليه السلام موضوع نادرى نيست؛ چرا كه موارد ديگرى را مى توان يافت كه راوى از اهل سنّت بوده و در عين حال، به روايت از امام عليه السلام مى پردازد؛ به عنوان نمونه، نجاشى در ترجمه محمّد بن ميمون مى نويسد كه هرچند وى از راويان اهل سنّت است، لكن رواياتى را از امام صادق عليه السلام نقل مى كند؛ چنان كه اين سخن در مورد حفص و غياث بن كلوب نيز صادق است.
ايشان در ادامه، تنها دليل هفتم (روايت بزرگانى همچون راويان اصحاب اجماع از سكونى) را قابل استناد براى اثبات وثاقت سكونى برمى شمارد.
پس از بيان دلايل هر دو گروه مخالف و موافق وثاقت سكونى، در جمع بندى اين بخش مى توان گفت كه تمامى شواهد و قراين موجود بر معتمد بودن او دلالت دارد. حال چنان كه معناى لغوى واژه ثقه را پذيرفته و آن را قابل اعتماد بودن معنا كنيم، مى توان به وثاقت سكونى حكم داد كه در غير اين صورت، بر معتمد بودن او اكتفا مى كنيم؛ چنان كه توصيف روايات سكونى با عنوان «موثّق» ۱
1.ر. ك: تذكرة الفقهاء، ج۲، ص۲۳۱، ۴۱۳؛ مختلف الشيعة، ج۴، ص۴۱۴ و ج۵ ، ص۱۳؛ ايضاح الفوائد، ج۴، ص۱۴۴؛ المهذب البارع، ج۵ ، ص۲۹۰؛ مسالك الأفهام، ج۱۲، ص۴۱۱؛ مجمع الفائدة، ج۱۰، ص۲۳۴؛ الحدائق الناضرة، ج۲۰، ص۲۴۰.