سيد قطب مى افزايد: از مجاهد، سعيد بن جبير، عِكرمه، الحسن، قَتاده، سُدَى، مُقاتل بن حيان و عبدالرحمن بن زيد بن اسلم نيز چنين سخنى روايت شده، و افزوده اند:
در حالى كه مى دانى حق با تو نيست با ديگران به مخاصمه مپرداز.
وى سپس براى روشن تر شدن مفهوم اين آيه، روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل مى كند كه در دلالت بر مقصود آيه بسيار مفيد و گوياست و در پايان، نتيجه اى بيدارگر و غفلت زدا بر قلم مى راند. ۱
گاهى نيز ديدگاه هاى مختلفى را از مفسران صحابى و تابعى گزارش مى كند؛ و يك ديدگاه را از آن ميان ترجيح مى دهد؛ چنان كه درباره مقصود از «نفس لوامه» در آيه: «وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»۲ مى گويد: در تفاسير مأثور در توصيف نفس لوامه نظريات متعددى آمده است. سپس وى پس از ذكر اقوالى از: ابن عباس، حسن بصرى، الحسن، عكرمه، سعيد بن جبير و قتاده و پس از ذكر نتيجه گيرى طبرى از اين اقوال، سخن حسن بصرى را ترجيح مى دهد كه معتقد است: مقصود از آن نَفْسِ انسان مؤمن است كه به سبب اعمال ناشايستش، خويشتن را عتاب مى كند؛ چه شخص فاجر بدون هرگونه سرزنش از كنار كردار ناشايست و زشت خويش مى گذرد. وى سپس بر مبناى اين سخن، به تبيين و معرفى اين دو گونه نفْس مى پردازد: نفس ترسان و هراسان انسان متقى، و نفس انسان فاجرى كه، به دور از هرگونه مبالات و سرزنش و تذكار، پيوسته به انجام اعمال ناپسند و ستمگرانه و پرده درانه اقدام ورزد. ۳
ب) سيره عملى صحابه
بخش قابل توجهى از بهره سيد قطب از تفسير صحابه به استناد وى به سيره عملى و سلوك رفتارى و تعامل واقعى و عينى آنان با آيات قرآن اختصاص يافته است. مى توان انگيزه مفسر فى ظلال القرآن را براى در پيش گرفتن اين روش در سه امر خلاصه كرد:
1. روش تفسيرى سيد قطب روشى حركت آفرين، نشاط بخش و پوياست. در چنين روشى هدف از تفسير، تبيين و توجيه لغوىِ واژگان و صرفِ بيان مفاهيم آيات نيست؛ همچنان كه هدف از تفسير، تنها طرح نظريات يا انتقال علوم و اطلاعات به مخاطب نيست، بلكه هدف آن است كه بستر لازم براى تحرك و تعامل زنده با آيات قرآن فراهم آيد تا نفس انسان جهت عمل به مفاهيم و مقاصد آيات قرآن به جوش و خروش برخيزد و اين مفاهيم در عمل و در عينيت فرد و جامعه مسلمان تجلّى يابند. ۴
1.همان، ج۱، ص۱۷۶. همچنين ر.ك: ج۱، ص۲۴۳ ـ ۲۴۴ (ذيل آيه ۲۲۵ از سوره بقره)، و ج۳، ص۱۲۱۷ ـ ۱۲۱۸ (ذيل آيه ۱۳۶ از سوره انعام).
2.. سوره قيامة، آيه ۲.
3.ر.ك: همان، ج۶ ، ص۳۷۶۸.
4.چه، معرفت سرد و خاموشى كه تنها به تعامل با ذهن مى انجامد و صرفاً توشه اى فرهنگى و علمى است، نمى تواند منظور و مقصودِ توجيهات قرآن باشد، بلكه معرفتى مورد نظر قرآن است كه منجر به حركت گردد و به قوّه اى دافعه براى تحقق مدلول خود در عالم واقع تبديل شود.