الگوى حسنه اى» براى امت اسلام و براى همه بشريت محسوب مى گردد؛ ۱ به علاوه، اطاعت از دستورات وى براى پيروانش لازم و ضرورى دانسته شده است. ۲
دليل دوم: هرچند سيد قطب مى كوشد گستره «شؤون و اُمور دنيايى» مورد اشاره در حديث پيش گفته را معدود و محدود توصيف كند و اين شؤون را در حيطه علوم مادىِ محض و تطبيق ها و تجربيات عملىِ صرف، منحصر كند، ۳ لكن بايد دانست كه مقصود و محصول اين روايت، فصل و قطع امور دنيوى از امور دينى است ۴ و اين روايت تعبير ديگرى از آن سخن مشهور است كه مى گويد: «امر قيصر را به قيصر واگذاريد و امر خدا را به خدا». و سازندگان و جعل كنندگان آن برخلاف ديدگاه و برداشت جامع و فراگير مفسر فى ظلال القرآن از دين و آموزه هاى وحيانى، ۵ درصدد ايجاد شكاف ميان امور دنيوى و امور اخروى بوده و روايت مذكور را نيز احياناً به همين دليل ساخته و پرداخته اند. به علاوه، آنان كه، مطابق با دلالت صريح و روشن اين روايت، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را در ارائه راه كارهاى دنيايى ناآگاه تر و ناكارآمدتر از خويش معرفى مى كنند؛ امور دنيايى را نيز در «تلقيح نخل» و در ساير امور جزئى ديگر ـ كه محتاجِ تجربه و آزمايش عملى اند ـ منحصر نمى دانند. امور دنيايى در نگاه و نظر آنها بسى درازدامن تر از امور خدايى و معنويى بوده و حاوى و حامل هر امرى، جز عبادات قالبى و شكلى ۶ است. از اين رو، با پذيرش اين روايت لازم مى آيد از بسيارى از ابواب و مباحث فقهى ـ كه به موضوعاتى غير از عبادات ۷ مى پردازند ـ دست بشوييم ۸ و از سوى ديگر، مجتهدين و فقها و عالمان دينى را نشايد كه در اين مباحث به اجتهاد بپردازند.
دليل سوم: چگونه پذيرفتنى است كه شخص عاقل و با همتى چون پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ساليانى مديد (بيش از پنجاه سال) از عمر خويش را در مكه و مدينه و در ميان ساكنان اين دو محل ـ كه نخل مشهورترين درخت آنان به حساب مى آمده و كاشتن نخل شغل شاغل آنها بوده ـ سپرى كند و شيوه صحيح و مطلوب كاشت و تلقيح نخل را فرا نگرفته باشد.
دليل چهارم: در صورتى كه موضوع تلقيحِ نخل ـ كه پيامبر در آن دخالت كرده ـ از امورى به حساب آيد كه ارتباطى با رسالت و مسؤوليت آن حضرت نداشته و مردم در انجام و اجراى آن مستقل
1.سوره ممتحنه، آيه ۶ .
2.سوره نساء، آيه ۶۴ . سوره آل عمران، آيه ۱۳۲. سوره انفال، آيه ۴۶. سوره حشر، آيه ۷. سوره تغابن، آيه ۱۲.
3.فى ظلال القرآن، ج۴، ص۲۰۷۴.
4.أحاديث أمّ المؤمنين عائشة، ج۲، ص۲۲۲.
5.ر.ك: «تحليل انتقادى مبانى و روش تفسيرى سيد قطب در فى ظلال القرآن» (رساله دكترى)، فصل دوم، مبناى سوم: (قرآن برنامه زندگى است).
6.و نه عبادت به معناى جامع آن كه مورد نظر سيد قطب نيز است.
7.البته در معناى سطحى آن.
8.حال آن كه اين مباحث از ادله قوت و خاتميت دين اسلام و رسول آن به شمار مى رود.