تدوين تاريخ برنمى انگيخت.
آنچه از نوع تاريخ نزد اعراب رواج داشت، انساب قبايل و ايام العرب و جنگ هاى آنان بود كه با شعر و قصه آميخته بود. وراى آنها آنچه از اخبار درباره انبيا يهود يا پادشاهان بابل، مصر و شام به گوششان مى خورد، نزد آنان به عنوان اساطير تلقى مى شد. ۱ اگر «ايام العرب» را بتوان ميراث تاريخى اعراب به حساب آورد، خاطره اين ايام، نخستين ذهنيت تاريخى است كه ميان قوم عرب وجود داشته و توجه به رخدادهاى گذشته را براى آنان زنده نگاه داشته است. ۲
با وصف اين پيش از ظهور اسلام، كتابت چندانى در ميان اعراب وجود نداشت. در نتيجه اين حكم شامل تاريخ و نگارش ايام العرب نيز مى شد. پس از آن به دليل توجه مسلمين به ثبت و ضبط اعمال و سيره پيامبر اسلام، پاره اى از رويدادهاى آن دوره ـ كه به نوعى به پيامبر اسلام مربوط مى شد ـ به رشته نگارش درآمد و مايه هاى اوليه تاريخ اسلامى را فراهم ساخت.
اين موارد تنها محدود به آثار تاريخى نيست و حتى در برخورد اول با پاره اى از آنها، امكان دارد هيچ وجه مشتركى هم بين اين آثار و موضوع تاريخ به چشم نخورد؛ در حالى كه اين آثار از لوازم اساسى كار مورخ است. طبيعتا در ميان اين آثار، قرآن كريم در رتبه اول قرار دارد. ۳
بدين ترتيب تاريخ نگارى در اسلام با بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و درباره منش و شخصيت آن حضرت شكل گرفت و به تدريج شكوفا شد.
عوامل متعددى در شكل گيرى و توسعه تاريخ نگارى در ميان مسلمين، مؤثر بوده است: كتب پهلوى «خداينامه ها»، ۴ دانشمندان مسيحى يا مسيحيانى كه به كيش اسلام درمى آمدند، ۵ آثار مكتوب و تاريخى عربستان جنوبى و تأثير مصر و حبشه، ۶ نقش سياست و حكومت، ۷ نياز مسلمانان به شرح و تفسير قرآن و حديث ۸ و بالأخره، وفور داده هاى تاريخى يا شبه تاريخى قرآن و رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم ۹ در تاريخ نگارى مسلمين و توجه آنان به اين رشته از معارف بشرى مؤثر بوده است.
نيازهاى فرهنگى، كاربردى و روزمره عوامل زمينه ساز و مؤثر در رويكرد مسلمين به تاريخ بوده است كه بنا بر تقسيم بندى «مصطفى شاكر» در چهار بخش دسته بندى و در ذيل هر يك از آنها زير
1.ر. ك: كارنامه اسلام، ص۸۴ .
2.ر. ك: تاريخ سياسى اسلام، ص۱۵.
3.مدخل تارخ شرق اسلامى، ص۲۹.
4.ر. ك: تاريخ تاريخ نگارى در اسلام، ص۹۳.
5.ر. ك: علم تاريخ در گستره تمدن اسلامى، ص۵۳ .
6.ر. ك: كتاب الفهرست، ص۱۰۲.
7.تاريخ تمدن اسلام، ص۵۰۲.
8.ر. ك: تاريخ تاريخ نگارى در اسلام، ج۱، ص۴۱.