و سپس (بجز دوتا از اين سلسله سندها) ۱ از طريق منفردى به ابن سبّاق و زيد بن ثابت مى رسند. دو نفر از چهار راوى در طبقه قبل از حلقه مشترك، حلقه هاى مشترك فرعى اند: ابراهيم بن سعد به دليل شش نفرى كه از او روايت كرده اند، و يونس به دليل دو نفرى كه از وى روايت كرده اند. در طبقه دوم قبل از حلقه مشترك، چهار حلقه مشترك فرعى در بين ده راوى وجود دارد، الدراوردى، عبدالرحمن بن مهدى، يعقوب بن ابراهيم و عثمان بن عُمَر.
اگر دو دسته راويان نمودارهاى (1) و (2) را در يك دسته تركيب كنيم (كه من براى پرهيز از شلوغى اين نمودار تركيبى را به صورت جداگانه ارائه نداده ام)، اين نمودار 29 طريق نقل روايت را نشان مى دهد كه همه در نام «ابن شِهاب زُهرى» جمع مى شوند. اين امر نمى تواند صرفا تصادفى باشد. پرسش اساسى اين است كه چگونه مى توان اين پديده را تبيين و تفسير كرد؟ دو احتمال مى دهيم: نخست آن كه سلسله أسانيد جريان واقعى نقل را منعكس كرده است. معناى اين سخن آن است كه روايت مورد بحث حقيقتا به ابن شِهاب زُهرى مى رسد، و او «مصدر» يا عامل ترويج روايت جمع قرآن بوده است. دوم اين كه حلقه مشترك نتيجه جعلى روشمند است. برخى دانشمندان غربى چنين نظريه اى مطرح كرده اند كه شايد فردى از نسل دوم بعد از ابن شِهاب زُهرى (مثلاً طيالسى) روايت جمع قرآن را با إسناد خودش رواج داده است. معاصران وى روايت را از او گرفته اند، امّا همگى اين مطلب را پنهان كرده اند كه وى منبع روايت آنان بوده است. برخى از ايشان «او» را از إسناد خود حذف كرده، يعنى بدون واسطه از مخبر ادعاشده وى، يعنى ابراهيم بن سَعد نقل كرده اند؛ و برخى ابراهيم بن سعد را با نام ديگرى مثلاً يونس جابه جا كرده اند. ۲ نسل هاى بعدى (فى المثل عبدالرزاق، ابن حَنبَل، بُخارى و طَبرى) از اين هم فراتر رفته، و سلسله سندى كاملاً جديد اختراع كرده اند كه با إسنادهاى موجود شباهت بسيار داشته و در نام ابن شِهاب زُهرى آن طرق را قطع كنند (و با آنها مشترك شود). ۳ به اين ترتيب، ابن شِهاب توانسته بى هيچ دخالتى، حلقه مشترك روايتى شود كه دو نسل بعد از وى جعل شده است.
1.يك استثنا روايت موسى بن عُقبه است كه فقط «ابن شهاب» را به عنوان راوى ذكر كرده و اسناد بيشترى ندارد. استثناى دوم، حديث عُمارة بن غزيه است كه من (يادداشت، شماره ۶۳) در زير آن را بررسى خواهم كرد.
2.در مقابل نظريه حلقه مشترك براى تاريخ گذارى احاديث، مايكل كوك، گونه هاى ممكن جعل حديث را نشان داده است، ر.ك: كتاب وى،
Early Muslim Dogma, Cambridge ۱۹۸۱, ۱۰۹ - ۱۱۱.
3.خوتير يونبل از اين فرضيه ها براى توضيح احاديث تك رشته اى در دسته اسانيد استفاده كرده است. ر.ك: مقاله وى:
Nafi the Mawla of Ibn Umar, and His Position in Muslim HadithLiterature, in: Der Islam ۷۰, ۱۹۹۳, ۲۰۷ - ۲۴۴.