وى روايت مى كنند، يونس به سبب روايت سه يا چهار نفر از وى، و عُمارة بن غَزيّة به خاطر روايت دو نفر از او. جايگاه ابن شِهاب به عنوان «حلقه مشترك» تمام اين سلسله اسانيد كاملاً تثبيت مى شود و متون مختلف روايات نيز آن را تأييد مى كند. اين متون مختلف را مى توان در دسته هايى هماهنگ با اسانيدشان طبقه بندى كرد. ۱ اكنون مى توان نتيجه گرفت روايت مربوط به تدوين رسمى قرآن [هم ]به ابن شِهاب زُهرى بازمى گردد.
نتيجه تحليل تركيبى اِسناد و متن از اين قرار است: دو روايتى كه تاريخ مصحف قرآنى را بازگو مى كنند و عالمان مسلمان عموما آنها را پذيرفته اند، هردو به دست ابن شِهاب زُهرى منتشر شده اند و مى توانيم تاريخ آنها را ربع اوّل قرن دوم هجرى بدانيم. بنابراين، تاريخ وفات زُهرى انتهاى حد زمانى براى اين روايت است. ۲
آيا اين سخن فصل الخطابِ تاريخ گذارى روايات جمع قرآن است؟ پاسخ اين سؤال به تفسير ما از پديده «حلقه مشترك» در سلسله اسناد بستگى دارد كه خود امرى بسيار بحث برانگيز است. شاخت، يُنبُل و ديگران ادعا مى كنند كه «حلقه مشترك» جاعل يا پديدآورنده روايت مورد بحث است. ۳ براى حصول دقت بيشتر، بهتر است اين بيانات را مجددا در قالب اصلى روش شناختى تدوين و تنظيم كنيم: هيچ روشى در دست نيست تا به قطع و يقين معلوم كند طريق منفرد در إسناد روايت كه «حلقه مشترك» را به قديمى ترين راوى يا مرجع متصل مى كند، معتبر است يا نه. اگر اين امر را مفروض بگيريم، ديگر چندان امكان و احتمالى براى تاريخ گذارى روايت باقى نمى ماند. با اين همه، چنين استنتاجى مرا قانع نمى كند؛ همچنان كه در جايى ديگر استدلال كرده ام، «حلقه هاى مشترك» را ـ كه به نسل ابن شِهاب زُهرى و پس از وى تعلق دارند ـ نبايد لزوما منشأ و مُبدع روايات قلمدادشان كرد؛ به عكس بايد گفت اينان نخستين مدونان روش مندى بوده اند كه روايات را در كلاس هايى منظم به گروه هاى شاگردان منتقل مى كرده اند و نظام نهادينه آموزش بعدها از همين جا پديد آمده است. ۴ با
1.روايت عمارة بن غزيه تفاوت هاى زيادى در متن را نشان مى دهد و همچنين از روايت هاى ديگر در اِسناد منحرف شده است. ر.ك: يادداشت شماره ۶۳ .
2.اين كه هر دو حديث به زهرى برمى گردد، از اين واقعيات برداشت مى شود كه آن دو، نه تنها بيش از يك حلقه مشترك ناقص دارند، بلكه هر دو روايت به وسيله همان شاگرد زهرى روايت شده اند، نه به وسيله ابراهيم بن سعد متنفذ، بلكه به وسيله يونس، شعيب و حتى عمارة بن غزيه غير موثق.
3.J. Schacht. The Origins of Muhammadan Juriprudence.Oxford ۱۹۵۰. ۱۷۱ - ۱۷۲. Juynbool, Some Isnad Analytical Methods. ۳۵۹ - ۳۶۹.
4.. ر.ك:
Motzki, Quo vadis Hadith Forschung?, ۴۵
ممكن است سوابقى اتفاقى، قبلاً در نزد راويان نسل قبل از زهرى وجود داشته باشد كه براى برخى از حلقه هاى مشترك در بين تابعين متقدم گزارش مى كرده اند. براى شواهد بيشتر درباره حلقه مشترك ر.ك:
H. Motzki, Dating Muslim Traditions Chap ۳.