اجتهاد در فهم نصوص
… فانّ المعرفة، هى الدّراية للرّواية. ۱
تحمّل حديث و بازگو كردن آن، امرى سهل و روان است؛ ولى فهم، سنجش و موازنه آن، عملى سخت و دشوار. گرچه روايت و درايت، هر دو ارجمند و گران است، و بدون روايت، درايت ممكن نيست، امّا هدف اصلى و مقصد اعلا، در درايت نهفته است.
درايت، به سان روايت، قواعدى دارد كه بدون رعايت آن، حديث شناسى ـ بلكه دين شناسى ـ محقّق نمى گردد و عالمان و محدّثان بزرگ، در سلوك حديثى خويش، بدين قواعد پايبند بوده اند.
گرچه تمامى اين قواعد و اصول مدوّن و مبوّب نيست، ليكن از لابه لاى فقه الحديث انديشمندان دينى و برخورد آنان با روايت، قابل اصطياد است.
در اين گفتار، به اصطياد يكى از اين قواعد نظر داريم و آن، «اجتهاد در فهم نصوص» است.
تدبّر و تعقّل در فهم حديث، آن است كه با در نظر داشتن حريم و حصار روايت، با آن از سر سادگى و بلاهت برخورد نشود. بلكه با اين اعتقاد در فهم آن تلاش شود كه: گويندگان حديث، انسانهايى حكيم، دور انديش، انسان شناس و آگاه به پيدا و پنهان هستى بوده اند.
و نيز دانسته شود كه مخاطب آنان، همه انسانها در تمامى عصرها هستند و در ميان اينان،
1.بحارالانوار، ج۱، ص۱۰۶: قال أبوجعفر [ع]: يا بنىّ، اعرف منازل الشيعة على قدر روايتهم و درايتهم؛ فإن المعرفة هى الدّراية للرّواية.