تبيان اللغة در لغت قرآن و صحيفه - صفحه 122

ضيق هم آمده است ۱
.
حدب: مهربان و مشفق و دوست بودن . در صحيفه در دعا از جهت ولد خود قوله عليه السلام : و عليَّ حَدِبِين ۲ به معنى مشفقين و محبين است ، يقول: تَحَدَّب عليه أي تعطّف.
حدث: حدث و حادث : چيزى را گويند كه وجود او متجدد شده باشد در حال ۳ .
حدّ: هر كلمه اى كه كشف نمايد معنى كلمه ديگر را و حاضر سازد معنى و فايده او را ، بر وجهى كه منع نمايد اين كه داخل شود در او چيزى كه داخل نيست و منع نمايد از بيرون رفتن چيزى كه از او بيرون نيست.
مأخوذ است از حد به معنى منع و گفته شود به سَجّان حدّاد ؛ زيرا منع نمايد بيرون آمدن مردم از حبس و لذا گوييم : حد ثواب ، او نفع است كه مستحق شود انسان او را بر وجه تعظيم و اجلال و حد عقاب ضرر است كه انسان استحقاق او دارد بر وجه استخفاف و اهانت ، حد بدعت اِحداث در دين نمودن ، حد روح نفسى است كه مترود(؟) است در حى ، حد رهق عجلة ، حد شفاعت التماس نمودن از غير از جهت ديگرى يا دفع ضرر از غير نمودن ، حد توبه ندم از ما مضى و عزم بر ترك آينده ، يحدوني ـ به حاء مهمله ـ در دعاى توبه ۴ به معنى يسوقني ، حُدى راندن شتر و تغنّى از جهت او نمودن ، باد شمال را حدود گويند زيرا او ميراند سحاب را ۵ .
حدْر: [ إحدار : ] سرعت نمودن . انحدار و منحدر : سراشيب نمودن ۶ .
حُدى: خوانندگى از جهت شتر نمودن ۷ .
حِذاء: كفش و نعل و منه قوله : لايصلَّى [ على ] الجنازة بحذاء. ۸

1.و حجر فيه المطاعم و المشارب (الصحيفة السجادية: دعاى چهل و چهارم) .

2.وجعلهم لي محبّين و عليّ حدبين (الصحيفة السجادية: دعاى بيست و پنجم) .

3.وامتلأتُ بحمل ما حَدَثَ علَيَّ همّا (الصحيفة السجادية: دعاى هفتم) .

4.الصحيفة السجادية: دعاى دوازدهم .

5.ليس له حد في مكان و لا غاية في زمان (الصحيفة السجادية: مقدمه) .

6.و أنت حدرتني ماء مهينا من صلب (الصحيفة السجادية: دعاى سى و دوم) .

7.يحدوني على مسألتك تفضلك على من أقبل بوجهه إليك (الصحيفة السجادية: دعاى دوازدهم) .

8.الكافي ، ج۳ ، ص۱۷۶ ، ح۲ .

صفحه از 196