اسم او رعد است ، آنچه مى شنويد صوت او است.اهل لغت گفته اند رعد صوت سحاب است برق نور و ضياء است كه مصاحب هستند سحاب را . بعضى گفته اند : رعد صوت ملكى است كه موكل سحاب است ، برق تازيانه ملائكه است از آهن كه مى زند به او سحاب را پس ظاهر شود از او آتش ¹ .
سديد و سداد : توفيق . تسديدك أي توفيقك ، مأخوذ از سداد . قوله: اَللهم سدِّدنا للخير أي وفِّقنا . ² مسدِّد : مقوِّم . سدّ : حاجز و ستر ³ .
سدنة: ـ به حركات ثلاث ـ جمع سادن مثل خدمة جمع خادم . سادن : خادم را گويند ، سدنة جنان : خدمة جنان را گويند ⁴ .
سرح: مال سليم و به معنى فرستادن ، يقول: سرحت فلانا إلى موضع كذا أي أرسلته ، ⁵ تسريح الشَّعر : ارسال او و باز نمودن او به شانه زدن . ⁶ در مثل است: «السراح ⁷ من النجاح» ⁸ يعنى حاجت رجل كه برآورده نشود و او را مأيوس نمايى گويا حاجت [ او ] برآورده شده است ، و في اليأس راحة ⁹ . ¹⁰
سرّ: و سرائر : پنهانى و خفيه ، گاهى به معنى اظهار و آشكار آمده است از اضداد است و منه قوله: «وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ» ¹¹ ، سرّ: كلام خفى را گويند ، گاهى استعمال كنند در چيزهايى كه مؤمن در نفس خود پنهان كند از اعتقاد و نيت و ظن ، قوله تعالى: «يَعْلَمُ